جدول جو
جدول جو

معنی عبدالسید - جستجوی لغت در جدول جو

عبدالسید(عَ دُسْ سَیْ یِ)
ابن محمد بن عبدالواحد، مکنی به ابونصر و معروف به ابن الصباغ. رجوع به ابن الصباغ ابونصر عبدالسید در این لغتنامه و الاعلام زرکلی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عبدالمجید
تصویر عبدالمجید
(پسرانه)
بنده پروردگار عالی مرتبه و گرامی، نام دو تن از پادشاهان عثمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبدالصمد
تصویر عبدالصمد
(پسرانه)
بنده پروردگار بی نیاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبدالرشید
تصویر عبدالرشید
(پسرانه)
بنده پروردگار هدایت کننده، نام پسر محمد غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبدالحمید
تصویر عبدالحمید
(پسرانه)
بنده پروردگار ستایش شده، نام دو نفر از پادشاهان عثمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبدالحسین
تصویر عبدالحسین
(پسرانه)
بنده حسین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبدالحی
تصویر عبدالحی
(پسرانه)
بنده پروردگار همیشه زنده
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ بُسْ ؟)
محمد مظفر. از حکام بطیحه. او پس از پدر خود اسماعیل حکومت یافت و پس از او پسر وی مهذب الدوله سعید جانشین وی گردید. کنیت محمّد مظفر در حبیب السیر چاپی بصورت فوق آمده است و بعید نیست که درکتابت غلط راه یافته و کنیت او ابوسعید بوده است
لغت نامه دهخدا
(عَ دُصْ صَ مَ)
ابن ابراهیم بن الخلیل البغدادی. وی یکی از چهل تن مشایخ است که شهید اول از آنان روایت کند. از تألیفات اوست: الاکسیر فی التفسیر. مختصر رموز الکنوز. عیون العین فی الاربعین. کمال الاّمال فی بیان حال المآل. زین القصص فی تفسیر احسن القصص (در تفسیر سورۀ یوسف). (از روضات الجنات ص 1440)
بدخشی در هراه به امر سلطان ابوسعید تاریخ او میگفته و از شعرای عصر او بود. از اشعار اوست:
ز ماهی هیاهوی تا ماه بود
سر آوازشان جانم الله بود.
(از مجالس النفائس ص 210)
ابی عبدالله با کثیرالیمنی. وی شاعر و کاتب انشاء سلطان عمر بن بدر بود. او را دیوانی است. وی به سال 1025 هجری قمری به الشحر درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن المعدل بن غیلان از شعراء دولت عباسی است و شاعری هجاگوی بود. مولد و منشاء او بصره بود. و به سال 240 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به ابن المعدل شود
ابن عبدالوهاب بن الحسن بن محمد بن عساکر الدمشقی ثم المکی. رجوع به ابن عساکر ابوالیمن امین الدین عبدالصمد و نیز رجوع به الاعلام زرکلی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دُرْ رَ)
ابن مسعود بن سلطان محمود و به قول صاحب گزیده فرزند محمود بن سبکتکین بود. کنیت او ابومنصور وملقب به مجدالدوله است. وی مردی شجاع، فاضل و عاقل بود لکن شجاعتی که لازمۀ سلطنت باشد نداشت و تحت نفوذ یکی از حاجبان (طغرل برادرزادۀ مودود) میزیست و چون استبداد طغرل در کارها بالا گرفت عبدالرشید به خیال دور کردن او وی را به سیستان به جنگ سلاجقه فرستاد. طغرل پس از فتوحاتی که نصیبش شد به غزنه برگشت و برعبدالرشید عاصی شد او را گرفت و با نه تن دیگر از شاهزادگان غزنوی به سال 444 بکشت. (از حبیب السیر ج 2ص 395) (از تاریخ ایران سال چهارم صص 267- 268)
ابن ابی حنیفه بن عبدالرزاق، مکنی به ابوالفتح و ملقب به ظهیرالدین معروف به الولوالجی. وی فقیه حنفی بود. و او راست: فتاوی الولوالجیه. وی به سال 467 هجری قمری در الولوالجی متولد و سال 545 در همانجا درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن احمد بن ابی یوسف هروی، مکنی به ابومنصور. رجوع به ابومنصور عبدالرشید در این لغتنامه و الاعلام زرکلی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ مَ لِ)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 40هزارگزی شمال باختری فریمان. جلگه ای و گرمسیر است. 259 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات، و چغندر است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ حَ)
ابن عامر بن عبدالبر... معروف به عبدالحمید بک. وی طبیب است و از خاندان عبدالبر در منوفیه مصر است به سال 1300 هجری قمری متولد شد و درسال 1344 درگذشت. او راست: الطب الشرعی فی حصر مبادی. الطب الشرعی فی مصر و جز آن. (از الاعلام زرکلی)
ابن عبدالرحمان بن زید بن الخطاب ملقب به عدوی و مکنی به ابوعمر. وی از مردم مدینه و در حدیث ثقه بود عمر بن عبدالعزیز او را ولایت کوفه داد و در حدود سال 115 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن عبدالعزیز ملقب به ابوخازم. قاضی شام و کوفه و کرخ و بغداد بود. از تألیفات اوست: ادب القاضی و الفرائض...وی به سال 292 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ حَ)
دهی است از دهستان خاوه بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 15هزارگزی خاور نورآباد و هفت هزارگزی جنوبی راه اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه. ناحیه ای است جلگه ای، سردسیر، مالاریائی. 300 تن سکنه دارد. آب آن از سراب نیاز تأمین میشود. محصولات آن غلات، لبنیات، و توتون است اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ خاوه هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ حَیْی)
ابن احمد بن محمد بن العماد العکری الحنبلی، مکنی به ابوالفلاح مورخ، فقیه، عالم به ادب بود. از تالیفات اوست: شذرات الذهب فی اخبار من ذهب در هشت جزء و غیره. وی به سال 1032 هجری قمری متولد و در 1089 درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
ابن علی بن محمد الطالوی الحنفی الدمشقی. او را دیوان شعر و کتابی است در ادب به نام مرور الصبا و الشمول. وی به سال 1117 هجری قمری به دمشق درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
بعلی بن ابی بکر البعلی معروف به طرزالریحان. عالم به ادب بود، او را دیوانی است. وی به سال 1034 میلادی به دمشق متولد و در 1099 میلادی درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
منشی، از خطاطان مشهور و در خط نستعلیق سرآمد بود، در زمان سلطان سعید مدتی صاحب دیوان انشاء بود مناشیر مینوشت وبعد از واقعۀ قراباغ منظور نظر تربیت امیرحسن بیک شده تا آخر حیات در ملازمت سلاطین آق قوینلو به همان منصب اشتغال داشت. (از حبیب السیر ج 4 چ دوم ص 108)
لغت نامه دهخدا