- عباس (پسرانه)
- شیر بیشه، نام پسر عبدالمطلب عموی پیامبر (ص)، لقب برادر امام حسین علمدار شجاع صحرای کربلا
معنی عباس - جستجوی لغت در جدول جو
- عباس
- شیر بیشه
عبوس، ترش رو، بداخم، اخمو
- عباس
- ترشرو و بد اخم
- عباس ((عَ بّ))
- بسیار ترشروی، شیر بیشه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از نوادگان عباس، برای مثال خلفای عباسی، (اسم، صفت نسبی، منسوب به شاه عباس) در دورۀ صفوی، واحد پول ایران، برابر با یک پنجاهم تومان، در دورۀ قاجار، واحد پول ایران، برابر با چهار شاهی یا دویست دینار
کبود از رنگ ها، نام گونه ای پرشیان (سکه) درایران، خوش دلکش منسوب به عباس، واحد پول که در زمان شاه عباس بزرگ ایجاد شد، وزن رسمی آن معادل یک مثقال یا 64، 4 گرم بود و یک تومان آن معادل 50 عباسی بود. عباسی را از ذوب سکه های دیگر با طلای خالص ضرب می کردند. عباسی نقره در اغلب شهرهای بزرگ ایران ضرب می شد ولی وزن آن ها مساوی نبود. در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی هر عباسی نقره معادل 84 گندم وزن داشت. در اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی یک عباسی معادل دو صد دینار یا چهار شاهی بود
از نام های تازی برای زنان
واحد پول رایج در زمان شاه عباس بزرگ
پوشاک، جامه، تن پوش، رخت
فرتورگر
زن بد خوی
ترشرو
پروه (غنیمت)، شیر بیشه، بنده، ستمکار
عبدها، بندگان، جمع واژۀ عبد
کسی که عکس برمی دارد، آنکه پیشه اش عکاسی است
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن،
دمیدن صبح
دمیدن صبح
اخم کردن، رو ترش کردن، چین به پیشانی انداختن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، سخت رویی، تندرویی، ترش رویی، تجهّم، عبس
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، گره پیشانی، تندرو، ترش روی، دژبرو، بداغر، روترش، بداخم، تیموک، عابس، زوش، ترش رو، عبّاس، متربّد، اخم رو، سخت رو
ترشروی، شیر جانور
کره شتر فروش، ریسمان فروش
گرانجان، ترسو، ناتوان درمانده آب فراوان
گل هاژ ترخانی
شتر پر توان نر
جمع عابد، بندگان و بمعنای عبادت کنندگان
پرآبی، بلند آبی، لور بزرگ (لور سیل)، برگ خرما، آغاز هر چیز، کوه سیل عظیم توجبه بزرگ بسیار آب
جامه ای بلند و گشاد که روی لباسها بدوش اندازند، وستر پوششی است پیش شکافته از پشم و جز آن، گلیم پوششی است از پشم و جز آن که جلوش شکافته است و بر روی لباس پوشند، روی پوش گشاد و بلند پشمی یا نخی که در میان پیش باز است و دو سوراخ در طرفین دارد که دستها را از آن بیرون آورند و طبقه روحانیون و جز آنان آن را بر دوش اندازند، گلیم خط دار
روی ترش کردن، ترشروی، اخم کردن
گزیر (عسس) شبگرد، گرگ
شنوسه (عطسه)، بامداد، شنوسه زدن، دمیدن بامداد شنوسه انگیز
تباهی مرغابی آب باز (غواص)
خوراک خوردنی
آنکه شغلش عکسبرداری میباشد
جنگ سخت، کار بی سر و ته، شیر تنومند، سختی پتیار، تاریک
آیینه، ترشیدن دختر