جدول جو
جدول جو

معنی عاه - جستجوی لغت در جدول جو

عاه
موضعی است که در آن حمید بن حریث بن بجدل کلبی با بنی فزاره برخورد و نبرد کرد، (از معجم البلدان)
کوهی است در سرزمین فزاره، (از معجم البلدان)، و یوم العاه از ایام عرب است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاد
تصویر عاد
(پسرانه)
نام قومی که هود (ع) به پیامبری آنان برگزیده شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عته
تصویر عته
ناقص عقل شدن، کم عقل شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاهات
تصویر عاهات
عاهت ها، چیزهایی که چیزی را تباه ها و فاسد می کند، آفت ها، بلاها، جمع واژۀ عاهت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاهت
تصویر عاهت
آنچه چیزی را تباه و فاسد می کند، آفت، بلا
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
دعات. جمع واژۀ داعی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به داعی و دعات شود، مبلغین: هر کجا یکی بود از دعاه و اتباع مزدک سر برآوردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 89)
لغت نامه دهخدا
کلمه ای است که بدان شتران را زجر کنند تا باز ایستند، عیه عیه کذلک، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آفتهاو سختیها، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ عاهره
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ عاهر (در حالت رفع)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
زن زانیه. زنی که شبانه مردی نزد وی آید جهت زنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ نَ)
یک شاخه خرمابن که نزدیک تنه باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
یا رعات. جمع واژۀ راعی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به راعی و رعات شود
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
موضعی است (مراصدالاطلاع چ طهران) و ظاهراً غلط کاتب است. چه در معجم البلدان ذعاط با طاء مؤلف آمده است
لغت نامه دهخدا
(هََ)
فساد. ج، عاهات. و رجوع به عاهات شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
زناکار. الولد للفراش و للعاهر الحجر (حدیث) ، أی لصاحب ام الولد و هو زوجها أو مولاها. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
پادشاه بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج). آن پادشاه که زور دست اوهیچ دست نبود. (مهذب الاسماء) ، زن که شوی ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن زن که شوی نبود او را. (مهذب الاسماء). ج، عواهل
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام وادیی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باه
تصویر باه
شهوت، آب نشاط، نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه
تصویر شاه
پادشاه و ملک، شهریار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داه
تصویر داه
کنیز، جاریه، پرستار، خادمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاه
تصویر جاه
مقام، مکان، شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه
تصویر راه
طریق، انجمن، گذرگاه، جاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاهه
تصویر عاهه
سختی گزند آسیب، تباهی آفت سختی، فساد جمع عاهات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاه
تصویر رعاه
جمع راعی، شبانان، فرماندهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاهن
تصویر عاهن
نیازمند و درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاه
تصویر سعاه
سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاهر
تصویر عاهر
جهمرز (زناکار)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عاهه، سختی ها گزند ها آسیب ها تباهی ها جمع عاهه آفتها سختی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعاه
تصویر دعاه
جمع داعی، فراخوانان نیوتاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاهل
تصویر عاهل
زن بی شوی، فرمانروا شاه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاهر
تصویر عاهر
((هِ))
زناکار، فاسق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاهت
تصویر عاهت
((هِ))
آفت، بلا، آن چه که چیزی را تباه و فاسد کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عار
تصویر عار
ننگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عاج
تصویر عاج
پیلسته
فرهنگ واژه فارسی سره