جدول جو
جدول جو

معنی عالمی - جستجوی لغت در جدول جو

عالمی
(لَ)
منسوب به عالم
لغت نامه دهخدا
عالمی
دانایی دانشمندی، جهانی منسوب به عالم جهانی سکنه جهان جمع عالمیان. عالم بودن دانشمندی
فرهنگ لغت هوشیار
عالمی
((لَ))
منسوب به عالم، جهانی، سکنه جهان، جمع عالمیان
تصویری از عالمی
تصویر عالمی
فرهنگ فارسی معین
عالمی
جهانی
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عالم
تصویر عالم
(دخترانه)
جهان، دنیا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عالی
تصویر عالی
بسیار خوب، دارای کیفیت خوب مثلاً پرداخت عالی فیلم،
دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر مثلاً تحصیلات عالی، دست پخت عالی،
بزرگ، مهم، به طور بسیار خوب مثلاً عالی ساز می زند، رفیع، بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم
تصویر عالم
دنیا و آنچه در آن است، جهان، گیتی، خلق، روزگار
عالم آخرت: مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان
عالم امر: در فلسفه عالم ملائکه، عالم ملکوت
عالم امکان: در فلسفه آنچه غیر از ذات خدا است، عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد، جهان ماده، عالم ظاهر
عالم بالا: در فلسفه عالم علوی
عالم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت
عالم جان: در فلسفه عالم ارواح، دنیا، این جهان
عالم جبروت: در فلسفه و تصوف عالم مجرد از صورت، ماده و زمان
عالم جسمانی: جهان جسمانی، عالم طبیعت و ماده
عالم حس: مقابل عالم غیب، عالم حسی، در فلسفه عالم شهود، عالم شهادت
عالم خاک: کنایه از دنیا، کنایه از جسد آدمی
عالم خلق: در فلسفه موجودات عالم جسمانی، کائنات
عالم دیگر: عالم آخرت، مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان
عالم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد
عالم سفلی: مقابل عالم علوی، در فلسفه عالم پایین، زمین، این جهان
عالم شهادت: مقابل عالم غیب، عالم ظاهر و آشکار، عالم اجسام
عالم صغیر: جهان کوچک، انسان، جسم انسان
عالم علوی: عالم امر، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان
عالم امر: عالم علوی، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان
عالم غیب: مقابل عالم شهادت، در فلسفه جهان دیگر، عالم آخرت
عالم قدس: در فلسفه عالم الهی، عالم اسما و صفات حق
عالم کبیر: در فلسفه جهان بزرگ، همۀ جهان، افلاک و هر چه در آن ها است
عالم کون و فساد: در فلسفه دنیای فانی، عالم سفلی
عالم لاهوت: در فلسفه عالم خداوندی، عالم سرمد، مرتبۀ ذات احدیت
عالم مثال: در فلسفه عالمی لطیف تر نسبت به عالم اجسام. هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است
عالم معنی: در فلسفه آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد، عالم ملکوت
عالم ملک: در فلسفه عالم وجود، عالم اجسام، عالم شهادت
عالم ملکوت: در فلسفه عالم جبروت، عالم امر
عالم ناسوت: در فلسفه عالم اجسام، عالم طبیعی و مادی، دنیای فانی، این جهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عامی
تصویر عامی
جاهل، نادان، بی سواد، برای مثال بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط / ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند (سعدی - ۴۱۹)، مقابل علوی، غیر سیّد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علامی
تصویر علامی
مرد بسیار دانا و باهوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم
تصویر عالم
داننده، دانا، دانشمند، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(صِ)
احمد بن محمد بن عاصم بن عبدالله. اصل او از کوفه و مسکن وی بغداد بود. از ثقات و معتمدان محدثان امامیه و خواهرزاده یا برادرزادۀ علی بن عاصم محدث و استاد کلینی است. (ریحانه الادب ج 3 ص 49). و رجوع به امل الاّمل و هدیه الاحباب ص 197 شود
مولانا عاصمی. یکی از ادباء و شعراء است و از جمله اشعار اوست:
چون آتشم ز هجر تو بر سر زند علم
سازم روان چو شمع ز گرداب دیده نم.
(مجالس النفائس ص 78)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان خنازه بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع در 2هزارگزی جنوب شادگان و کنار راه فرعی اتومبیل رو شادگان به آبادان هوای آن گرم و دارای 400 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه جراحی تأمین میشود. محصول آن غلات، خرما، و شغل اهالی زراعت و تربیت نخل و حشم داری و صنایع دستی آنان عبا و حصیربافی است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفه سوالم هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عُ می ی)
سبک روح تیزفهم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تیزفهم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
کوه ظالمی، نام کوهی به فارس. بلوک اسیر و بلوک گله دار در جانب جنوب این کوه و بلوک علامرودشت در جانب شمال آن واقع است
لغت نامه دهخدا
(لِ مَ)
مؤنث عالم. رجوع به عالم شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ابراهیم بن یحیی. از افاضل علمای اوایل قرن سیزدهم هجرت بود که در حدود 1230 هجری قمری درگذشت. وی از شاگردان سید بحرالعلوم بود و از آثار اوست تخمیس قصیدۀ میمیۀ ابوفراس حمدانی حاوی 54 بیت که همه آنها بهمان روش تخمیس شده است و در منن الرحمان شیخ جعفر نقدی مندرج است. (از ریحانه الادب)
بدرالدین بن سید احمد بن زین العابدین حسنیی عاملی انصاری، ساکن طوس و یکی از مدرسین آنجا بود. او مردی فقیه و محدث و ادیب و شاعر بوده و از معاصرین شیخ حر عاملی ونوۀ دختری میرداماد بود. و از تألیفات اوست: حجیهالاخبار و شرح زبدۀ شیخ بهائی. (از ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مولانا... از مردم نیک ملک عراق است، و در خراسان فضایل بسیار کسب کرد. اول بشعرمشغول گردید و در آخر بمعما و خط کوشید و اکثر سازها را خوب نواخت و در موسیقی کارهای نیک ساخت. هم سلامت نفس دارد و هم استقامت طبع، این مطلع از او است:
چنان بصورت آن آفتاب حیرانم
که تیغ اگر زندم چشم خود نپوشانم
به اسم ’امان’ این معما از اوست:
نگارم اشارت بلب میکند
اگر دیده نامش طلب میکند.
رجوع به مجالس النفایس ص 66 و 238 شود
ابوعبدالله ، احمد بن محمد بن سالم. یکی از شیوخ طریقت در مئۀ ششم شاگرد سهل بن عبدالله تستری. مولد و منشاء او شهر بصره است و ظاهراً در حدود 280 وفات یافته است. رجوع به ابوعبدالله شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
منسوب به اعلم که ناحیه ای بوده بین همدان و زنجان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دیناری است منسوب به امیریلبغای سالمی. رجوع به کتاب النقود ص 71 و147 شود
لغت نامه دهخدا
شهری در ایتالیا واقع در کالابر از ایالت رگ ژیو دارای 14000 تن سکنه و درختان زیتون دارد
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
عبدالغفار بن محمد بن عبدالواحد قومسانی مکنی به ابوسعد. فقیهی بود بموصل واحادیثی از او روایت شده است. (از معجم البلدان)
وزیر سلطان محمد بن ملکشاه ومعروف به اعلمی درگزینی بوده. (از معجم البلدان) ، دور اندیشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا)
ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر. رجوع به ابوالفضل ناگری شود. و نیز رجوع به ریحانه الادب ج 3 ص 248 و اعیان الشیعه ج 8 ص 99 و ریاض العارفین ص 200 و تذکرۀ علمای هند ص 4 و 74و نامۀ دانشوران ج 2 ص 639 و مرآت الخیال ص 79 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ عالم (در حالت نصبی و جری). رجوع به عالم و عالمون شود
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا)
مرد دانا و بسیار باهوش. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از المی
تصویر المی
دردی ویدایی سیاه لب المی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامی
تصویر عامی
جاهل و بیسواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علامی
تصویر علامی
علامه بنگرید به علامه تیز هوش مرد دانا وبسیار با هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظالمی
تصویر ظالمی
ستمگری عمل ظالم ستمگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالمی
تصویر سالمی
نام دیناری است از امیر یلبغا سالم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عالم، جهان ها گیتی ها جمع عالم در حات نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جهان ها گیتی ها، جمع عالم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دانشمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالی
تصویر عالی
رفیع و بزرگوار و بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالمین
تصویر عالمین
((لَ))
جمع عالم، جهان ها، گیتی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علمی
تصویر علمی
دانشوارانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عالی
تصویر عالی
بالنده، برجسته، والا، بلند پایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عالم
تصویر عالم
دانشمند، جهان، گیتی
فرهنگ واژه فارسی سره