بسیار خوب، دارای کیفیت خوب مثلاً پرداخت عالی فیلم، دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر مثلاً تحصیلات عالی، دست پخت عالی، بزرگ، مهم، به طور بسیار خوب مثلاً عالی ساز می زند، رفیع، بلند
بسیار خوب، دارای کیفیت خوب مثلاً پرداخت عالی فیلم، دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر مثلاً تحصیلات عالی، دست پخت عالی، بزرگ، مهم، به طور بسیار خوب مثلاً عالی ساز می زند، رفیع، بلند
دنیا و آنچه در آن است، جهان، گیتی، خلق، روزگار عالم آخرت: مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان عالم امر: در فلسفه عالم ملائکه، عالم ملکوت عالم امکان: در فلسفه آنچه غیر از ذات خدا است، عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد، جهان ماده، عالم ظاهر عالم بالا: در فلسفه عالم علوی عالم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت عالم جان: در فلسفه عالم ارواح، دنیا، این جهان عالم جبروت: در فلسفه و تصوف عالم مجرد از صورت، ماده و زمان عالم جسمانی: جهان جسمانی، عالم طبیعت و ماده عالم حس: مقابل عالم غیب، عالم حسی، در فلسفه عالم شهود، عالم شهادت عالم خاک: کنایه از دنیا، کنایه از جسد آدمی عالم خلق: در فلسفه موجودات عالم جسمانی، کائنات عالم دیگر: عالم آخرت، مقابل دنیا، جهان دیگر، آن جهان عالم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد عالم سفلی: مقابل عالم علوی، در فلسفه عالم پایین، زمین، این جهان عالم شهادت: مقابل عالم غیب، عالم ظاهر و آشکار، عالم اجسام عالم صغیر: جهان کوچک، انسان، جسم انسان عالم علوی: عالم امر، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان عالم امر: عالم علوی، مقابل عالم سفلی، عالمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان عالم غیب: مقابل عالم شهادت، در فلسفه جهان دیگر، عالم آخرت عالم قدس: در فلسفه عالم الهی، عالم اسما و صفات حق عالم کبیر: در فلسفه جهان بزرگ، همۀ جهان، افلاک و هر چه در آن ها است عالم کون و فساد: در فلسفه دنیای فانی، عالم سفلی عالم لاهوت: در فلسفه عالم خداوندی، عالم سرمد، مرتبۀ ذات احدیت عالم مثال: در فلسفه عالمی لطیف تر نسبت به عالم اجسام. هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است عالم معنی: در فلسفه آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد، عالم ملکوت عالم ملک: در فلسفه عالم وجود، عالم اجسام، عالم شهادت عالم ملکوت: در فلسفه عالم جبروت، عالم امر عالم ناسوت: در فلسفه عالم اجسام، عالم طبیعی و مادی، دنیای فانی، این جهان
دنیا و آنچه در آن است، جهان، گیتی، خَلق، روزگار عالَم آخرت: مقابل ِدنیا، جهان دیگر، آن جهان عالَم امر: در فلسفه عالم ملائکه، عالم ملکوت عالَم امکان: در فلسفه آنچه غیر از ذات خدا است، عالمی که وجود یا عدم وجود آن ضروری نباشد، جهان ماده، عالم ظاهر عالَم بالا: در فلسفه عالم علوی عالَم برزخ: مقام ارواح از هنگام مرگ تا قیامت عالَم جان: در فلسفه عالم ارواح، دنیا، این جهان عالَم جبروت: در فلسفه و تصوف عالم مجرد از صورت، ماده و زمان عالَم جسمانی: جهان جسمانی، عالم طبیعت و ماده عالَم حس: مقابلِ عالم غیب، عالم حسی، در فلسفه عالم شهود، عالم شهادت عالَم خاک: کنایه از دنیا، کنایه از جسد آدمی عالَم خلق: در فلسفه موجودات عالم جسمانی، کائنات عالَم دیگر: عالم آخرت، مقابل ِدنیا، جهان دیگر، آن جهان عالَم ذر: عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد عالَم سفلی: مقابلِ عالم علوی، در فلسفه عالم پایین، زمین، این جهان عالَم شهادت: مقابلِ عالم غیب، عالم ظاهر و آشکار، عالم اجسام عالَم صغیر: جهان کوچک، انسان، جسم انسان عالَم علوی: عالم امر، مقابلِ عالم سفلی، عالَمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان عالَم امر: عالم علوی، مقابلِ عالم سفلی، عالَمی که در آن مادّه وجود ندارد، آسمان عالَم غیب: مقابلِ عالم شهادت، در فلسفه جهان دیگر، عالم آخرت عالَم قدس: در فلسفه عالم الهی، عالم اسما و صفات حق عالَم کبیر: در فلسفه جهان بزرگ، همۀ جهان، افلاک و هر چه در آن ها است عالَم کون و فساد: در فلسفه دنیای فانی، عالم سفلی عالَم لاهوت: در فلسفه عالم خداوندی، عالم سرمد، مرتبۀ ذات احدیت عالَم مثال: در فلسفه عالمی لطیف تر نسبت به عالم اجسام. هرچه در عالم شهادت وجود دارد نظیر آن در عالم مثال موجود است عالَم معنی: در فلسفه آنچه متعلق به معنی و حقیقت باشد، عالم ملکوت عالَم ملک: در فلسفه عالم وجود، عالم اجسام، عالم شهادت عالَم ملکوت: در فلسفه عالم جبروت، عالم امر عالَم ناسوت: در فلسفه عالم اجسام، عالم طبیعی و مادی، دنیای فانی، این جهان
احمد بن محمد بن عاصم بن عبدالله. اصل او از کوفه و مسکن وی بغداد بود. از ثقات و معتمدان محدثان امامیه و خواهرزاده یا برادرزادۀ علی بن عاصم محدث و استاد کلینی است. (ریحانه الادب ج 3 ص 49). و رجوع به امل الاّمل و هدیه الاحباب ص 197 شود مولانا عاصمی. یکی از ادباء و شعراء است و از جمله اشعار اوست: چون آتشم ز هجر تو بر سر زند علم سازم روان چو شمع ز گرداب دیده نم. (مجالس النفائس ص 78)
احمد بن محمد بن عاصم بن عبدالله. اصل او از کوفه و مسکن وی بغداد بود. از ثقات و معتمدان محدثان امامیه و خواهرزاده یا برادرزادۀ علی بن عاصم محدث و استاد کلینی است. (ریحانه الادب ج 3 ص 49). و رجوع به امل الاَّمل و هدیه الاحباب ص 197 شود مولانا عاصمی. یکی از ادباء و شعراء است و از جمله اشعار اوست: چون آتشم ز هجر تو بر سر زند علم سازم روان چو شمع ز گرداب دیده نم. (مجالس النفائس ص 78)
دهی است از دهستان خنازه بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع در 2هزارگزی جنوب شادگان و کنار راه فرعی اتومبیل رو شادگان به آبادان هوای آن گرم و دارای 400 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه جراحی تأمین میشود. محصول آن غلات، خرما، و شغل اهالی زراعت و تربیت نخل و حشم داری و صنایع دستی آنان عبا و حصیربافی است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفه سوالم هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان خنازه بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع در 2هزارگزی جنوب شادگان و کنار راه فرعی اتومبیل رو شادگان به آبادان هوای آن گرم و دارای 400 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه جراحی تأمین میشود. محصول آن غلات، خرما، و شغل اهالی زراعت و تربیت نخل و حشم داری و صنایع دستی آنان عبا و حصیربافی است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفه سوالم هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ابراهیم بن یحیی. از افاضل علمای اوایل قرن سیزدهم هجرت بود که در حدود 1230 هجری قمری درگذشت. وی از شاگردان سید بحرالعلوم بود و از آثار اوست تخمیس قصیدۀ میمیۀ ابوفراس حمدانی حاوی 54 بیت که همه آنها بهمان روش تخمیس شده است و در منن الرحمان شیخ جعفر نقدی مندرج است. (از ریحانه الادب) بدرالدین بن سید احمد بن زین العابدین حسنیی عاملی انصاری، ساکن طوس و یکی از مدرسین آنجا بود. او مردی فقیه و محدث و ادیب و شاعر بوده و از معاصرین شیخ حر عاملی ونوۀ دختری میرداماد بود. و از تألیفات اوست: حجیهالاخبار و شرح زبدۀ شیخ بهائی. (از ریحانه الادب)
ابراهیم بن یحیی. از افاضل علمای اوایل قرن سیزدهم هجرت بود که در حدود 1230 هجری قمری درگذشت. وی از شاگردان سید بحرالعلوم بود و از آثار اوست تخمیس قصیدۀ میمیۀ ابوفراس حمدانی حاوی 54 بیت که همه آنها بهمان روش تخمیس شده است و در منن الرحمان شیخ جعفر نقدی مندرج است. (از ریحانه الادب) بدرالدین بن سید احمد بن زین العابدین حسنیی عاملی انصاری، ساکن طوس و یکی از مدرسین آنجا بود. او مردی فقیه و محدث و ادیب و شاعر بوده و از معاصرین شیخ حر عاملی ونوۀ دختری میرداماد بود. و از تألیفات اوست: حجیهالاخبار و شرح زبدۀ شیخ بهائی. (از ریحانه الادب)
مولانا... از مردم نیک ملک عراق است، و در خراسان فضایل بسیار کسب کرد. اول بشعرمشغول گردید و در آخر بمعما و خط کوشید و اکثر سازها را خوب نواخت و در موسیقی کارهای نیک ساخت. هم سلامت نفس دارد و هم استقامت طبع، این مطلع از او است: چنان بصورت آن آفتاب حیرانم که تیغ اگر زندم چشم خود نپوشانم به اسم ’امان’ این معما از اوست: نگارم اشارت بلب میکند اگر دیده نامش طلب میکند. رجوع به مجالس النفایس ص 66 و 238 شود ابوعبدالله ، احمد بن محمد بن سالم. یکی از شیوخ طریقت در مئۀ ششم شاگرد سهل بن عبدالله تستری. مولد و منشاء او شهر بصره است و ظاهراً در حدود 280 وفات یافته است. رجوع به ابوعبدالله شود
مولانا... از مردم نیک ملک عراق است، و در خراسان فضایل بسیار کسب کرد. اول بشعرمشغول گردید و در آخر بمعما و خط کوشید و اکثر سازها را خوب نواخت و در موسیقی کارهای نیک ساخت. هم سلامت نفس دارد و هم استقامت طبع، این مطلع از او است: چنان بصورت آن آفتاب حیرانم که تیغ اگر زندم چشم خود نپوشانم به اسم ’امان’ این معما از اوست: نگارم اشارت بلب میکند اگر دیده نامش طلب میکند. رجوع به مجالس النفایس ص 66 و 238 شود ابوعبدالله ، احمد بن محمد بن سالم. یکی از شیوخ طریقت در مئۀ ششم شاگرد سهل بن عبدالله تستری. مولد و منشاء او شهر بصره است و ظاهراً در حدود 280 وفات یافته است. رجوع به ابوعبدالله شود
عبدالغفار بن محمد بن عبدالواحد قومسانی مکنی به ابوسعد. فقیهی بود بموصل واحادیثی از او روایت شده است. (از معجم البلدان) وزیر سلطان محمد بن ملکشاه ومعروف به اعلمی درگزینی بوده. (از معجم البلدان) ، دور اندیشیدن. (ناظم الاطباء)
عبدالغفار بن محمد بن عبدالواحد قومسانی مکنی به ابوسعد. فقیهی بود بموصل واحادیثی از او روایت شده است. (از معجم البلدان) وزیر سلطان محمد بن ملکشاه ومعروف به اعلمی درگزینی بوده. (از معجم البلدان) ، دور اندیشیدن. (ناظم الاطباء)
ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر. رجوع به ابوالفضل ناگری شود. و نیز رجوع به ریحانه الادب ج 3 ص 248 و اعیان الشیعه ج 8 ص 99 و ریاض العارفین ص 200 و تذکرۀ علمای هند ص 4 و 74و نامۀ دانشوران ج 2 ص 639 و مرآت الخیال ص 79 شود
ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر. رجوع به ابوالفضل ناگری شود. و نیز رجوع به ریحانه الادب ج 3 ص 248 و اعیان الشیعه ج 8 ص 99 و ریاض العارفین ص 200 و تذکرۀ علمای هند ص 4 و 74و نامۀ دانشوران ج 2 ص 639 و مرآت الخیال ص 79 شود
جمع عالم، جهان ها گیتی ها جمع عالم در حات نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جهان ها گیتی ها، جمع عالم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دانشمندان
جمع عالم، جهان ها گیتی ها جمع عالم در حات نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جهان ها گیتی ها، جمع عالم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دانشمندان