جدول جو
جدول جو

معنی عالمتاب - جستجوی لغت در جدول جو

عالمتاب
روشن کنندۀ جهان (خورشید) مثلاً خورشید عالمتاب
تصویری از عالمتاب
تصویر عالمتاب
فرهنگ فارسی عمید
عالمتاب
(دَ / دِ پَ / پِ)
تابنده و روشن کننده جهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عالمتاب
تابنده و روشن کننده جهان: خورشید عالمتاب
تصویری از عالمتاب
تصویر عالمتاب
فرهنگ لغت هوشیار
عالمتاب
جهانتاب، عالم افروز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عالم تاج
تصویر عالم تاج
(دخترانه)
عالم (عربی) + تاج (فارسی) آنکه چون تاجی بر سر عالم می درخشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عالمیان
تصویر عالمیان
همۀ مردم جهان، جهانیان
فرهنگ فارسی عمید
(لَ مِ)
نشأۀ شراب و عالم شراب و حالت می نوشی. (غیاث اللغات) (آنندراج). حالت باده گساری. حالت می خوری. (از ناظم الاطباء) :
نیست باکم ازفلک امشب که با او می خورم
عالم آب است پندارم که آبش برده است.
آشوب مازندرانی (از آنندراج).
ترا که عالم آئینه عالم آب است
چه احتیاج به تحصیل بادۀ ناب است.
صائب.
ساقی چه دهی پند من این بزم شراب است
از گریه مرا منع مکن عالم آب است.
محمد قلی سلیم (از آنندراج).
هیچ منظوری ببزم می کشان چون شیشه نیست
عالم آب است آنجا سبزه مینا خوشست.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ عالمی، جهانیان. آنچه در جهان است: و جناح انعام و احسان او بر عالمیان گسترده. (کلیله و دمنه). تا عالمیان بدانند که چون با جگرگوشه و قره العین... (سندبادنامه ص 204).
چون علم لشکر دل یافتم
روی خود از عالمیان تافتم.
نظامی.
حق تعالی او را به کرامت آن مخصوص گردانید و عالمیان در کنف عدل و رأفت و پناه احسان و عاطفت او آسوده گشتند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 21). رحمت عالمیان و صفوت آدمیان. (گلستان). شخصم به چشم عالمیان خوب منظر است.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا
(اِحْ)
جامه پوشیدن. (منتهی الارب) ، بر سینه زدن زنان در نوحه. (منتهی الارب). بر سینه زدن نوحه گران. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ)
نام کتاب سیبویه در نحو عربی. این کلمه را چون مطلق آرند نزد نحویان مراد کتاب سیبویه فارسی است و اهل معانی بیان چون الکتاب گویند منظور دلائل الاعجاز عبدالقاهر باشد، و چون فقیهان الکتاب گویند مقصود مختصر قدوری است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ)
از روی علم. از روی دانش. با علم و اطلاع
لغت نامه دهخدا
(اِحْ)
لازم و واجب کردن کاری بر کسی. (منتهی الارب) ، میل کردن بکسی، از دین برگشتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عالم تاب
تصویر عالم تاب
جهانتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم آب
تصویر عالم آب
جهان مستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التتاب
تصویر التتاب
پیوسته پوشیدن جامه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالماً
تصویر عالماً
((لِ مَ))
دانسته، آگاهانه
فرهنگ فارسی معین