جدول جو
جدول جو

معنی عاظب - جستجوی لغت در جدول جو

عاظب
(ظِ)
عظب. در جای خشک فرو آینده. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به عظب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عائب
تصویر عائب
عیب کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقب
تصویر عاقب
ازپس آینده، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
انبوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). ج، عکوب، مرد ایستاده. متوقف، شتران گردآمده بر حوض. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَشْ یَ)
به سرعت جنبانیدن پرنده دمغزه را. (از منتهی الارب) : عظب الطائر، آن پرنده ’زمکاء’ و دم خود را بسرعت حرکت داد. (از اقرب الموارد) ، لازم گرفتن کسی را و شکیب کردن. عظوب. و رجوع به عظوب شود، قیام نمودن بر مال خود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خشک گردیدن جلد. (از منتهی الارب) : عظب جلده، پوست او خشک گردید. (از اقرب الموارد) ، درشت گردیدن دست از کار کردن. (از منتهی الارب) : عظبت یده، دست او از کار کردن درشت شد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ ظِ)
در جای خشک فرودآینده. (منتهی الارب). آنکه در فلات و جاهای خشک فرود آید. عاظب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
آهو، عیب، (منتهی الارب) (آنندراج)، رجوع به عیب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بِنْ)
جمع واژۀ ظبی، غزال. (از متن اللغه). و اصل اظب، اظبوٌ بود که به روش ادل اعلال شد. (از اقرب الموارد). ج ظبی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(یِ)
عائب. دارای عیب. رجوع به عائب شود، شیر خفته و دفزک
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
عیب کننده، شیر خفته. (منتهی الارب) (آنندراج). الخاثر من اللبن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ ظُ /ظَ)
بمعنی عنظاب است. رجوع به عنظاب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ظِ)
جمع واژۀ عنظب. رجوع به عنظب شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
خداوندانگور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دارندۀ عنب
لغت نامه دهخدا
(شِ)
بلد عاشب، شهر گیاه ناک. (منتهی الارب). زمین گیاه ناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بعیر عاشب، شتر گیاه تر چرنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
سخت گرسنه که از شدت آن سنگ بر کمر بسته باشد، افق عاصب، افق سرخ غبارناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
جراد عاظل، ملخ دو سه بر هم نشسته. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
آنکه میان او و آسمان چیزی حائل نباشد، بازمانده از خوردن از شدت تشنگی، ستور ایستاده که آب و علف نخورد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نهر بسیارآب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ ریْ یَ)
کوهی است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ملامت کننده. سرزنش کننده. (ناظم الاطباء) ، آنکه یک پای وی بریده بود و بر دیگر پای رود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
نعت فاعلی از حظوب. کوتاه و فربه
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِشْی)
لازم گرفتن و صبر گزیدن بر کسی، فربه گشتن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حاظب
تصویر حاظب
کوتاه و فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عانب
تصویر عانب
انگور دار دارنده انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائب
تصویر عائب
عیب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقب
تصویر عاقب
نایب رئیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاب
تصویر عاب
آهو آک، بی فرهنگی، آکناکی، آک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاکب
تصویر عاکب
گروزه (جمع جمعیت)، انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجب
تصویر عاجب
شگفتی زای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارب
تصویر عارب
مونث عاربه تازی تازی ناب، جوی پرآب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشب
تصویر عاشب
گیاهناک، چرند ه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقب
تصویر عاقب
((ق))
از پی آینده، جانشین، قائم مقام
فرهنگ فارسی معین