مدینهالحکما که پایتخت یونان باشد. (ناظم الاطباء). بیونانی نام شهری است که به عربی آن را مدینهالحکما خوانند. (آنندراج). معرب آتن است. رجوع به آتن و آطن و اطینا و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ص 188 شود
مدینهالحکما که پایتخت یونان باشد. (ناظم الاطباء). بیونانی نام شهری است که به عربی آن را مدینهالحکما خوانند. (آنندراج). معرب آتن است. رجوع به آتن و آطن و اطینا و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ص 188 شود
شهری در جلیل که عیسی نخستین معجزۀ خویش مبنی بر تبدیل آب به شراب را در آنجا انجام داده: چون آب را شراب کرد در قاطنۀ جلیل، و در سیم روز شد عروسی در قاطنۀ جلیل. (دیاتسارون، ص 46)
شهری در جلیل که عیسی نخستین معجزۀ خویش مبنی بر تبدیل آب به شراب را در آنجا انجام داده: چون آب را شراب کرد در قاطنۀ جلیل، و در سیم روز شد عروسی در قاطنۀ جلیل. (دیاتسارون، ص 46)
حروف عاطفه، در عربی ده حرف است که مابین دو جمله یا کلمه واقعشده و جمله یا کلمه بعد از خود را به ماقبل خود ربط دهد. جمله یا کلمه ای که بعد از حروف عاطفه است معطوف و جمله و یا کلمه ماقبل را معطوف ٌ علیه نامند. وآن حروف عبارتند از: و، ف، أم، أما، أو، بل، ثم، حتی، لا، لکن. رجوع به حروف عاطفه و حروف ربط شود
حروف عاطفه، در عربی ده حرف است که مابین دو جمله یا کلمه واقعشده و جمله یا کلمه بعد از خود را به ماقبل خود ربط دهد. جمله یا کلمه ای که بعد از حروف عاطفه است معطوف و جمله و یا کلمه ماقبل را معطوف ٌ علیه نامند. وآن حروف عبارتند از: و، ف، أم، أما، أو، بل، ثم، حتی، لا، لکن. رجوع به حروف عاطفه و حروف ربط شود
قریه ای در ساحل دریای عمان. (تاج العروس). نام شهری است. (اقرب الموارد). دهی است بساحل بحر عمان. (منتهی الارب) ، دهی است به موصل. (معجم البلدان) (منتهی الارب). رجوع به باعربای شود
قریه ای در ساحل دریای عمان. (تاج العروس). نام شهری است. (اقرب الموارد). دهی است بساحل بحر عمان. (منتهی الارب) ، دهی است به موصل. (معجم البلدان) (منتهی الارب). رجوع به باعربای شود
تأنیث باطن. اندرون. سریره. (اقرب الموارد). (المنجد). رجوع به باطن شود. - اوجاع باطنه، دردهای درونی. (یادداشت مؤلف). - باطنهالبلد، اندرون شهر. باطن البلد. مجموعۀ خانه ها و بازارهای داخلی شهر (در برابر ضاحیه) . (تاج العروس). مجموعۀ بازارها و خانه های داخلی شهر: ’هم اهل باطنه الکوفه و اخوانهم اهل ضاحیتها’ (اقرب الموارد). ، دهی است به موصل. (منتهی الارب). و رجوع به باعربایا شود
تأنیث باطن. اندرون. سریره. (اقرب الموارد). (المنجد). رجوع به باطن شود. - اوجاع باطنه، دردهای درونی. (یادداشت مؤلف). - باطنهالبلد، اندرون شهر. باطن البلد. مجموعۀ خانه ها و بازارهای داخلی شهر (در برابر ضاحیه) . (تاج العروس). مجموعۀ بازارها و خانه های داخلی شهر: ’هم اهل باطنه الکوفه و اخوانهم اهل ضاحیتها’ (اقرب الموارد). ، دهی است به موصل. (منتهی الارب). و رجوع به باعربایا شود