- عاریتی
- کسانه
معنی عاریتی - جستجوی لغت در جدول جو
- عاریتی
- عاریت، کنایه از آنچه ناپایدار باشد و دوام و بقا نداشته باشد،
برای مثال به عمر عاریتی اعتماد هیچ مکن / که پنج روز دگر می رود به استعجال (سعدی۲ - ۶۵۷)
- عاریتی
- سپنجی گذ ران و باری منسوب به عاریت، آن چه به عاریت ستانند، آن چه را که بقا نباشد چون زندگی
- عاریتی
- ناپایدار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسپنج سپنج (خانه عاریتی) که گیتی سپنج است پر آی و رو کهن شد یکی دیگر آرند نو (فردوسی شاهنامه) ایرمان، پس داد نی وامیک سپنجی ببخش و بخور هرچ آید فراز بدین تاج و تخت سپنجی مناز (فردوسی) آن چه بدهند و بگیرند آن چه از کسی ستانند برای رفع حاجتی و چون رفع حاجتی کنند باز دهند. یا عاریت شش روزه. آسمان و زمین و آنچه در آنهاست، تملیک منفعت است بدون بدل و عوض
چیزی که کسی برای انتفاع موقت از دیگری می گیرد و بعد پس می دهد، آنچه به شرط برگرداندن گرفته یا داده می شود، برای مثال کهن خرقۀ خویش پیراستن / به از جامۀ عاریت خواستن (سعدی - ۱۹۱) ، کنایه از زودگذر، ناپایدار
ظلمات
منسوب به پاریس از مردم پاریس
نازکی و لطافت و دقت
یونانی ک کف دریا از جانوران کف دریا
ترکی پارسی گندکی
چوبی که به آن جامه آویزند چوب درختی
شهری بزرگ در سی فرسخی بغداد
تیرگی سیاهی ظلمت، گرفتگی در هم فرو رفتن خطوط چهره بر اثر خشم و غم خشمگین شدن، جهل نادانی بی خبری
منسوب به تاریخ: جنبه تاریخی داستان تاریخی، قابل درج در تاریخ: (این واقعه تاریخی است)
آلتی که به آن لباس آویزان می کنند، قفسه ای دردار که درون دیوار جاسازی می شود و در آن لباس می گذارند، جا لباسی
باریک بودن، کنایه از نازکی و لطافت، کنایه از لاغری
مؤنث واژۀ عفریت، موجود زشت، بد و سهمناک، خبیث، منکر، زن پیر و زشت، موجود زشت و نیرومند، غول، جن بزرگ و نیرومند، زشت و قوی هیکل
نمایشی متنوع شامل رقص، آواز، حرکات آکروباتیک و مانند آن ها
عفریت ها، موجودات زشت، بدها و سهمناک ها، خبیث ها، منکرها، زنان پیر و زشت، غول ها، جمع واژۀ عفریت
مونث عفریت
اهریمنان، دیوان
گوگردی زرد چرک از رنگ ها، راهراه در بافت پارچه
کسیکه گاری میراند، دارنده گاری
فرانسوی جور، گوناگونی، جور نما نمایش رنگارنگ گوناگونی تنوع. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است، نمایشی متنوع و دارای بخشهای مجزا مانند: ساز و آواز کنسرت رقص و تاتر
هرفصل ارکتاب (یسنا)
مانند هاروت بودن ساحری جادوگری (بهاروتی اززهره دل برده بود چوهاروت صد پیش اومرده بود) (نظامی)
تیرگی، سیاهی، گرفتگی چهره در اثر خشم یا اندوه، جهل، نادانی، بی خبری، آشفتگی
قدیمی، بسیار قدیمی، سزاوار ثبت شدن در تاریخ
ساحر، ساحری