کهزدک (مضرب کوچک تر) نام تیره ای که چون با هود پیامبر در افتادند به فرمان خدا به باد سخت بر افتادند عدد کوچکتر است از دو عدد که یکی مضرب دیگری است مانند سه که عاد نه است و چهار که عاد دوازده است. یا بزرگترین عاد. بزرگترین مقسوم علیه مشترککهزدک (مضرب کوچک تر) نام تیره ای که چون با هود پیامبر در افتادند به فرمان خدا به باد سخت بر افتادند عدد کوچکتر است از دو عدد که یکی مضرب دیگری است مانند سه که عاد نه است و چهار که عاد دوازده است. یا بزرگترین عاد. بزرگترین مقسوم علیه مشترک
ویژگی آنچه مطابق با عادت معمول است، معمول، متداول، آنچه برتری و امتیازی ندارد، معمولیویژگی آنچه مطابق با عادت معمول است، معمول، متداول، آنچه برتری و امتیازی ندارد، معمولی
خلق و خوی، اعتیاد مثلاً عادت به مصرف الکل، کاری که انسان به آن خو می گیرد و در وقت معیّن انجام می دهد در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، خون ریزی ماهیانه، قاعدگی، رگل، خون ریزی ماهانه، عذر، پریود، دشتانی، حیض، عادت ماهانه، عادت ماهیانه عادت ماهانه: در علم زیست شناسی خونریزی ماهانۀ زنان، قاعدگی، حیض عادت دادن: کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن عادت داشتن: معتاد به انجام کاری بودن عادت شدن: رسم شدن، معمول شدن، در علم زیست شناسی قاعده شدن زن، حائض شدن عادت کردن: انجام دادن کاری به صورت مرتب، خو گرفتن عادت گرفتن: عادت کردن، خو پذیرفتن، خو کردن عادت ماهیانه: در علم زیست شناسی قاعدگیخلق و خوی، اعتیاد مثلاً عادت به مصرف الکل، کاری که انسان به آن خو می گیرد و در وقت معیّن انجام می دهد در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، خون ریزی ماهیانِه، قاعِدِگی، رِگل، خون ریزی ماهانِه، عُذر، پِریُود، دَشتانی، حَیض، عادَتِ ماهانِه، عادَتِ ماهیانِه عادت ماهانه: در علم زیست شناسی خونریزی ماهانۀ زنان، قاعدگی، حیض عادت دادن: کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن عادت داشتن: معتاد به انجام کاری بودن عادت شدن: رسم شدن، معمول شدن، در علم زیست شناسی قاعده شدن زن، حائض شدن عادت کردن: انجام دادن کاری به صورت مرتب، خو گرفتن عادت گرفتن: عادت کردن، خو پذیرفتن، خو کردن عادت ماهیانه: در علم زیست شناسی قاعدگی
نهادک رستک خوی خیم نهاد عادت: برده بخلاف رسم و عاده سجاده ورای این سه جاده. (تحفه العراقین)نهادک رستک خوی خیم نهاد عادت: برده بخلاف رسم و عاده سجاده ورای این سه جاده. (تحفه العراقین)
منسوب به عادت، آن چه که به آن عادت کرده باشند، در فارسی به معنای معمولی، پیش پا افتادهمنسوب به عادت، آن چه که به آن عادت کرده باشند، در فارسی به معنای معمولی، پیش پا افتاده
آن چه که انسان به آن خو بگیرد، رسم، سنّت، رویه معمول، جمع عادات، قاعدگی زن، حیض، اعتیاد عادت مألوف: عادتی که بخشی از رفتار همیشگی شخص شده باشدآن چه که انسان به آن خو بگیرد، رسم، سنّت، رویه معمول، جمع عادات، قاعدگی زن، حیض، اعتیاد عادت مألوف: عادتی که بخشی از رفتار همیشگی شخص شده باشد