جدول جو
جدول جو

معنی عاد

عاد
مقسوم علیه، عددی که عدد دیگر بر آن تقسیم شده، بخش یاب
تصویری از عاد
تصویر عاد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عاد

عاد

عاد
کهزدک (مضرب کوچک تر) نام تیره ای که چون با هود پیامبر در افتادند به فرمان خدا به باد سخت بر افتادند عدد کوچکتر است از دو عدد که یکی مضرب دیگری است مانند سه که عاد نه است و چهار که عاد دوازده است. یا بزرگترین عاد. بزرگترین مقسوم علیه مشترک
فرهنگ لغت هوشیار

عاد

عاد
مردم، یقال: ماأدری أی عاد هو، أی أی ّ الناس، یعنی ندانم که چه مردست او، (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

عاد

عاد
قومی که هود (ع) به رسالت ایشان آمد و ایشان از نسل عادبن نوح بودند از باعث نافرمانی حق بطوفان باد هلاک شدند، (از آنندراج) (غیاث اللغات)، و اولین قبیلۀ عرب بائده را عاد گفته اند و آنان فرزندان عادبن عوص بن ارم بن سام بن نوح (ع) بودند و محل مأوای آنان به أحقاف (بین یمن و عمان) از بحرین تا حضر موت بوده است، (صبح الاعشی ج 1 ص 313) (عقدالفرید ج 1 ص 53) (مجمل التواریخ صص 146- 148) (عیون الاخبار ص 114) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) :
چو عادند و ترکان چو باد عقیم
بدین بادگشتند ریگ هبیر،
ناصرخسرو،
لشکر عادند و کلک من چو صرصر از صریر
نسل مأجوجند و نطق من چو صور اندر صدا،
خاقانی،
گرنبودی واقف از حق جان باد
فرق چون کردی میان قوم عاد،
مولوی،
قصۀ عاد و ثمود از بهر چیست
تا بدانی کانبیا را نازکیست،
مولوی،
نیکبختان بخورند و غم دنیا نخورند
که نه بر عوج عنق ماند و نه بر عاد و ثمود،
سعدی،
و رجوع به عادبن عوص شود
لغت نامه دهخدا

عاد

عاد
ابن عوص بن ارم بن سام بن نوح، جدی جاهلی است، گویند وی در بابل بود سپس با عائلۀ خود به یمن رفت و در احقاف بین یمن و عمان از بحرین تا حضرموت اقامت کرد، او و فرزندان او در آن سرزمین تمدنی بوجود آوردند، از آثار آنان اطلال ’جش’ و بناهای سنگی است که ویرانه های آن در حضرموت موجود است، (الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا

عاد

عاد
عددی که عدد دگر را تجزیه کننده باشد. مانند سه که عاد نه است، و چهار که عاد دوازده است و پنج که عاد پانزده است. (نفائس الفنون)
لغت نامه دهخدا

زاد

زاد
فرزند، پسر، نام یکی از فرمانداران در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، به صورت پسوند و پیشوند همراهبا بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند زادعلی، زادمهر، مهرزاد
زاد
فرهنگ نامهای ایرانی