جدول جو
جدول جو

معنی عاتیه - جستجوی لغت در جدول جو

عاتیه
(یَ)
مؤنث عاتی. رجوع به عاتی شود، سخت وزنده. (از اقرب الموارد) : و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیه. (قرآن 6/69)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عالیه
تصویر عالیه
(دخترانه)
عالی مقام، مؤنث عالی، عنوانی احترام آمیز برای زنان، نام دختر هارون الرشید، به روایتی نام دختر امام هادی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عاتکه
تصویر عاتکه
(دخترانه)
زن خوشبو، نام دختر عبدالمطلب، جد پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عادیه
تصویر عادیه
ویژگی آنچه سرایت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاریه
تصویر عاریه
عاریت، مصنوعی مثلاً دندان عاریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالیه
تصویر عالیه
مؤنث واژۀ عالی، بسیار خوب، دارای کیفیت خوب مثلاً پرداخت عالی فیلم، دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر مثلاً تحصیلات عالی، دست پخت عالی، بزرگ، مهم، به طور بسیار خوب مثلاً عالی ساز می زند، رفیع، بلند
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
عاریت. هر چیز عاریتی ومنسوب به عار است از جهت آنکه طلب کردنش عار و ننگ است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از غیاث اللغات) ، (اصطلاح فقهی) در اصطلاح فقهی عبارت از تملیک منفعت است بدون بدل و عوض. در ترجمه النهایه آرد: عاریت بر دو ضرب است ضربی از وی مضمون است بر همه حالی اگر بشرط کنند و اگر بشرط نکنند مانند زر و سیم وغیره، و ضرب دیگر آنکه گیرندۀ عاریت ضامن نبود الا که خداوندش با وی ضمان کند و یا در نگه داشتن مسامحه یا تفریط کند. (النهایه شیخ طوسی صص 296- 297). و رجوع به تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
در شرح لمعه نویسد که: عاریه از عقودۀ جائزه است که موجب جواز تصرف در عین است جهت انتفاع بردن با شرط بقاء اصل و آن از عقودی است که ایجاب و قبول آن رابا هر لفظی میتوان انجام داد. آنکه عاریه دهد معیرگویند و باید متصف به صفت کمال و عقل بوده بالغ و جائز التصرف باشد و آن که عاریه کند مستعیرگویند و باید به کمال عقل آراسته و بالغ باشد. و احکام و شرائط آن از این قرار است:
1- مال مستعاره در دست عاریه کننده امانت است و در صورت تلف ضمانی بعهدۀ او نیست مگر آنکه از روی قصد اسباب تلف آن را فراهم کرده باشد. و یا در نگاه داشتن آن مسامحه کرده باشد و یا از حدود اجازۀ تصرفات خود تجاوز کرده باشد. 2- اگر نقصی در عین مستعار پدید آید ضمانی بر عاریه کننده نمی باشد مگر آنکه نقص بواسطۀ تجاوز از حدود اجازه تصرفات محدود باشد. 3- اگر در ضمن عقد عاریه شرط ضمان شود عاریه کننده در هر حال ضامن خواهد بود. 4- عاریه کننده نتواند مال مستعاره را به دیگری عاریه دهد مگر به اجارۀ عاریه دهنده که مالک آن است. (از شرح لمعه ج 1 مبحث عاریه)
لغت نامه دهخدا
(تی یَ)
تأنیث ذاتی. ج، ذاتیات
لغت نامه دهخدا
(تِ کَ)
خرمابن که گشن نپذیرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن آلوده بخوشبویی. (منتهی الارب). زن سرخ گون از طیب و گفته اند زنی که طیب فراوان بکار برد، چندانکه پوست اوبزردی گراید. (اقرب الموارد) ، کمان کهنه که دیرینه بود و سرخ شده باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ قَ)
کمان کهنۀ سرخ رنگ. (اقرب الموارد). رجوع به عاتق و عاتک شود، دختر جوان. مؤلف اقرب الموارد آرد: در صحاح گوید، جاریه عاتقه یعنی شابه، که به بلوغ رسیده و هنوز به شوی نرفته باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زن نیکوروی حسنه. (منتهی الارب) (آنندراج). زن زیبا. گویند: جاریه عابیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث عانی. یقال: امراءه عانیه، زن اسیر و بندی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شتران سخت دونده. (منتهی الارب) ، شتران ماننده (مانده ؟) در طاقستان که به شور گیاه میل نکنند، کاری که باز دارد ترا از چیزی، گروهی از قوم که جهت کارزار بدوند یا آنکه پیشتر حمله کنند از پیادگان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شتر در شبانگاه چرنده. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر عشا خورنده. و در مثل است: العاشیه تهیج الاّبیه، یعنی هر گاه ببیند کسی را که از خوردن غذای شب امتناع میورزد از او پیروی میکند و غذای شب را با وی میخورد. (از اقرب الموارد) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث عاوی. رجوع به عاوی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
عقاب که بر صید فرود آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
مؤنث عانی منسوب به عانه است که دهی است بر فرات. رجوع به عانه شود. (منتهی الارب) ، شرابی است منسوب به عانات و هی موضع من ناحیه الجزیره. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زن سخت گریه و زاری کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث شاتی، سرد: غداه شاتیه، صبح سرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤلف حبیب السیر آرد که: بقولی نام دختر علی النقی (ع) عالیه بوده است. (حبیب السیر ج 2 ص 98)
نام دختر هارون الرشید بود. (حبیب السیر ج 2 ص 236)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذاتیه
تصویر ذاتیه
مونث ذاتی زادی زاتیک مونث ذاتی: عوارض ذاتیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالیه
تصویر عالیه
بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامیه
تصویر عامیه
زاری کننده زن موینده
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عانی زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد جمع عوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاصیه
تصویر عاصیه
مونث عاصی زن نافرمان جمع عاصیات
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عافی بهروزی باز بهی، رستگاری، پارسایی بااین آرش در فارسی به کار رفته دروا تن آسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابیه
تصویر عابیه
زن زیبا، رشته کار
فرهنگ لغت هوشیار
کمان کهنه سرخ، زن خوشبوی، از اعلام زنان است. کمان سرخ کهنه، زن خوشبو ی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عادی تازنده دونده در پیکار، دوری، خشم، باز دارنده مونث عادی جمع عادیات. هبستگی مروسیک زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاریه
تصویر عاریه
چیزی که کسی از کسی موقتاً بگیرد و بعد پس دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتکه
تصویر عاتکه
کمانی که از کهنگی سرخ رنگ شده باشد، زن خوشبوی، از اسماء زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عادیه
تصویر عادیه
((یَّ یا یُِ))
مؤنث «عادی»، متجاوزه، متعدیه، جماعتی که مستعد قتال باشند، بعد، دوری، شغلی که مرد را از هر کار باز دارد، ظلم، شر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عادیه
تصویر عادیه
((یَ یا یِ))
سخت دونده (شتر)، جمع عوادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عانیه
تصویر عانیه
((یِ))
مؤنث عانی، زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد)، جمع عوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاریه
تصویر عاریه
((یِ))
آن چه که داده یا گرفته شود به شرط بازگرداندن، عاریت
فرهنگ فارسی معین