جدول جو
جدول جو

معنی عاتب - جستجوی لغت در جدول جو

عاتب
(تِ)
ملامت کننده. سرزنش کننده. (ناظم الاطباء) ، آنکه یک پای وی بریده بود و بر دیگر پای رود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاتب
تصویر معاتب
عتاب کننده، سرزنش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
مورد عتاب قرار گرفته، سرزنش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتاب
تصویر عتاب
ملامت کردن، سرزنش، گفتن کلمه ای از روی خشم به کسی، خشم گرفتن، درشتی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ثَ نَ)
با یکدیگر عتاب کردن. (زوزنی). با یکدیگر خشم گرفتن و همدیگر خشمگینی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
ملامت کرده شده و سرزنش شده. (ناظم الاطباء). عتاب کرده شده. (غیاث) :
بزرگوارا من خود معاتبم ز خرد
چه باشد ارتو نباشی بر این خطا عاتب.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 31).
و ما را به کرد خویش مأخوذ و متهم و معاتب و معاقب گرداند. (سندبادنامه ص 79). و رجوع به معاتبه و معاتبت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
ملامت کننده و سرزنش کننده. (ناظم الاطباء). عتاب کننده. (غیاث) :
با روح دو بسدش معاشر
با عقل دو نرگسش معاتب.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 1 ص 34).
و رجوع به معاتبه و معاتبت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عتاب
تصویر عتاب
خشم گرفتن، ناز کردن، یاد کردن خشم را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتم
تصویر عاتم
شب آی، درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتب
تصویر کاتب
نویسنده، منشی نثر، دبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عانب
تصویر عانب
انگور دار دارنده انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائب
تصویر عائب
عیب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتب
تصویر لاتب
پای بر جا استوار، بر چفسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقب
تصویر عاقب
نایب رئیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاکب
تصویر عاکب
گروزه (جمع جمعیت)، انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتق
تصویر عاتق
آزاد شده از بندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتک
تصویر عاتک
جوانمرد، بخشنده جوانمرد بخشنده، ناب بی رنگ، ستیهنده، می پالیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتن
تصویر عاتن
جنگجو
فرهنگ لغت هوشیار
گلگی از هم، هم خشمگینی بر هم خشم گرفتن، ناز نمایی -1 از یکدیگر گله کردن، هم را مورد عتاب قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجب
تصویر عاجب
شگفتی زای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عارب
تصویر عارب
مونث عاربه تازی تازی ناب، جوی پرآب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشب
تصویر عاشب
گیاهناک، چرند ه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتب
تصویر راتب
ثابت و بر جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتی
تصویر عاتی
خود بین، سنگدل، خوشگذ ران، تیره و تار
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنش شده سرزنشگر عتاب شده سرزنش شده: بزرگوارا، من خود معاتبم ز خرد چه باشد ار تو نباشی بر این خطا عاتب. (عثمان مختاری) ملامت کننده سرزنش کننده: با روح دو بسدش معاشر با عقل دو نرگسش معاتب. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاب
تصویر عتاب
((عُ))
خشم گرفتن، سرزنش کردن، عتیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاتر
تصویر عاتر
((تِ))
شخص دارای خانواده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاتی
تصویر عاتی
سرکش، جبّار، سنگدل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقب
تصویر عاقب
((ق))
از پی آینده، جانشین، قائم مقام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاتب
تصویر تعاتب
((تَ تُ))
از یکدیگر گله کردن، به هم پرخاش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راتب
تصویر راتب
((تِ))
دایم، برقرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راتب
تصویر راتب
((تِ))
جیره، مستمری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
((مُ تِ))
سرزنش کننده، ملامت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاتب
تصویر کاتب
((تِ))
نویسنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاتب
تصویر کاتب
نویسنده
فرهنگ واژه فارسی سره