- ظوف
- موی گردن، پشت گردن، پوست گردن
معنی ظوف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آوند
جغد
آرمیدن، بخشودن، مهربانی بزرقطونا اسفرزه
زمین پست و هموار فراخی، سعه، وسعت فراخی، سعه، وسعت
فرانسوی تخم ادات تفجع (بهنگام درد و رنج گویند)
ترسیدن، بیمناک شدن
غوغا و فریاد
غذا طعام
زود به زودی با امید زیستن یونانی دانایی نوعی ماهی است ماهی سوف. سپیدک. سوفار (1)، هر ظرفی که از گل پخته باشند مانند سبو و تغار
ماله کشاورزی
اندرون چیزی، داخل چیزی، شکم
نوعی ماهی که در دریای خزر صید می شود
فریادوغوغا، سر و صدا، غلغله و ازدحام
ترس، بیم، ترس از خداوند، کنایه از پرهیزکاری
شور و غوغا، صدایی که در کوه می پیچد، پژواک، برای مثال از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد / کوه پرنوف شد هوا پرگرد (عنصری - ۳۶۵) ، بانگ سگ
ظریف ها، نکته سنج ها، خوش طبع ها، کنایه از شیرین گفتارها، لطیفه گوها، کنایه از زیباها، خوشگل ها، خوش هیکل ها، دارای ظرافت ها، جمع واژۀ ظریف
ظرف ها، وسیله های مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد مانند بشقاب، لیوان، قابلمه و ماهی تابه، جمع واژۀ ظرف
ظروف مرتبطه: در علم فیزیک ظروفی که توسط مجرایی به همدیگر متصل باشند به طوری که هرگاه در یکی از آن ها مایعی بریزند به ظرف های دیگر هم داخل شود و در همۀ آن ها به یک سطح افقی قرار گیرد
ظرف ها، وسیله های مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد مانند بشقاب، لیوان، قابلمه و ماهی تابه، جمع واژۀ ظرف
ظروف مرتبطه: در علم فیزیک ظروفی که توسط مجرایی به همدیگر متصل باشند به طوری که هرگاه در یکی از آن ها مایعی بریزند به ظرف های دیگر هم داخل شود و در همۀ آن ها به یک سطح افقی قرار گیرد
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، سابوس، سپیوش، شکم پاره
پشم گوسفند، و یا بعضی از حیوانات
راندن دور کردن موی گردن، پشت گردن، پوست گردن
پیرا گردی، گشت، کلک چوب و نی که بر هم بندند و مشکی چند بر باد کرده بر آن نهند و بر آن نشسته از آب بگذرند، دیواره، شبگرد پارسی است توف زن پیر و شکسته دور چیزی گشتن گرداگرد گردیدن، طواف گشت
سم شکافته مانند سم سگ گاو و گوسفند و بز و جز آن زنگله ژنگله. سم شکافته چون سم گاو و گوسپند ژنگله، پیروی، نیاز، دلخواه، آماج ناچیز، روا، تنگی زند گانی، خونرایگانی پوشاندن جاپا، درشت گریدن، باز ایستادن، تنگی روزی جای بلند از آب، گل و لای
جمع ظرف
جای چیزی، باردان، آنچه در آن چیزی نهند
جمع ظلف سمهای شکافته زنگله ها، جمع ظلف، ژنگله ها سم های شکافته
بخت، کوشش و کار
آبدان گاو، پوسته هسته پوسته دانه سپیدک ناخن، پوسته هسته پوسته دانه، پارچه راهراه، پارچه گلدار، پنبه
بالای گوش
بوم جغد
سریانی تازی گشته لوف: پیلگوش صباانگیخته هر سو خروشی زده بر گاو چشمی پیلگوشی (نظامی) بنگرید به لوف ابر گیاهی، گیاهی است از تیره قلقاس ها که بنام اریصارون (اریسارون) نیز مشهور است و یکی از گونه های گل شیپوری است اریصارون صراخه نسرش زیس، نام چندگیاه از قبیل انجبار و گونه های آرن
صدا، شور و غوغا، بانگ که در میان دو کوه افتد
گول، تهی مایه نا آگاه باد سرد، باد گرم از واژگان دو پهلو
جغد