جدول جو
جدول جو

معنی ظنمه - جستجوی لغت در جدول جو

ظنمه
(ظَ نَ مَ)
یک شربت از شیر که مسکه از آن نگرفته باشند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظلمه
تصویر ظلمه
ظالم ها، ستمگران، بیدادگران، جباران، ظالمین، ظلّام، جمع واژۀ ظالم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ینمه
تصویر ینمه
گیاهی با ساقۀ کوتاه، گل های زرد و برگ های زرد شبیه برگ کاسنی که برای معالجۀ جراحت به کار می رفت، منبل دارو
فرهنگ فارسی عمید
(سَ نَ مَ)
شکوفۀ گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سرشاخ. (منتهی الارب) (آنندراج). سرشاخۀ گیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ مَ)
بوی بد روغن و چربش و زیت و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ مَ)
یکی عنم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عنم شود، شکاف لب مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکاف در لب انسان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ مَ)
میش. (دزی ج 2 ص 229)
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ)
ابن عدی بن عبدمناف بن کنانه بن جمهمه بن عدی بن ربعه. این نام مصحف عنمه به عین مهمله است و صحیح عنمه است. رجوع به الاصابه ج 3 ص 200 شود
ابن ثعلبه بن تیم الله. از اجداد عمرو بن عداء شاعر بود. (از منتهی الارب) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
زخم و جراحت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ مَ)
گیاهی است. (منتهی الارب). نباتی است نازک و یا نوعی است از درخت و یا همان رتمه است. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَمَ / رَ نَ مَ)
آواز نیکو. (منتهی الارب). له رنمه حسنه، ای ترنم حسن. تقول: ’نقرته بعنمه فانطقته برنمه’. (از اقرب الموارد). رجوع به رنم شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ مَ)
تره ای است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نوعی از تره. (ناظم الاطباء) ، دروش گوش گوسپند و شتر که پاره ای از گوش آن بریده، معلق گذارند و یفعل ذلک بالکرام من الابل و غیرها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- زنمتاالاذن، دوتندی متصل نرمۀ خرک گوش. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
- زنمتاالفوق، هر دو طرف سوفار تیرو یسکن نونه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هر طرف سوفار تیر و باین معنی به سکون نون هم آمده. (آنندراج).
- هو العبد زنمه، مانند هو العبد زلمه است، در لغات و معانی که گذشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به زلمهشود.
، زنمهالشجر، تندی که پیش از خوشه یا برگ پدید آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِنْ نَ مَ)
زن کوتاه بالا، مورچه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ نِ مَ)
ناقه که بهر دو نوبت یک بار دوشیده شود. ج، صنمات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ مَ)
ماشورۀ پر و هر قدر از آن که میان کاواک باشد. (منتهی الارب). قصبهالریش کلها. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، سختی، بلا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ مَ)
پیخال مگس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ مَ / مِ)
گیاهی که در نیک شدن زخمها به کار برند. (ناظم الاطباء). به لغت اهل مغرب گیاهی باشد که به جهت نیک شدن زخمها به کار برند. (برهان) (آنندراج). نباتی است که به شیرازی سنبل دارو خوانند و در جراحتهاو زخمهای تازه مستعمل کنند. (اختیارات بدیعی). نباتی است شبیه به خندریلی و برگش از برگ کاسنی کوچکتر وساقش زیاده بر شبری و گلش زرد. (از تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است سپید با برگی ازغب و برگ آن میانۀ برگ بارتنگ بری و برگ اذن الغزاله باشد لیکن کوچکتر از اذن الغزاله است و از میان برگها ساقی روید به درازی یک بدست و بزرگتر به ستبری دوکی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ نِ مَ)
بوی گرفته از بوی بد روغن زیت و نحو آن. گویند:یده قنمه من الزیت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ظُ لَ)
بحرالظلمه، بحرالاسود الشمالی. بحر ورنگ
لغت نامه دهخدا
(ظَ لِ مَ)
لیل-هٌ ظلمه، شبی تاریک
لغت نامه دهخدا
(ظِ مَ / ظُ مَ)
فاجره ای است از قوم هذیل و در مثل است: اقود من ظلمه
لغت نامه دهخدا
(ظُمْ بَ)
پی که بر اطراف پرهائی که نزدیک سوفار است پیچند
لغت نامه دهخدا
(ظَ لَ مَ)
جمع واژۀ ظالم
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ مَ)
تنگی نفس وقت انداختن آب بینی و کف سینه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ مَ)
بومه. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و در بعض نسخ قاموس نومه آمده با نون و این غلط است. جمع واژۀ حنم. (از محیط المحیط). مؤلف منتهی الارب و ناظم الاطباء و پاره ای دیگر از لغت نامه ها آنرا نومه گرفته و به خواب ترجمه کرده اند
لغت نامه دهخدا
(یَ مَ)
یکی ینم. ینمه. (منتهی الارب). واحد ینم یعنی یک دانه اسفرزه. (ناظم الاطباء). رجوع یه ینم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنمه
تصویر رنمه
آواز نیکو، گیاهی باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنمه
تصویر قنمه
بوی چربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنمه
تصویر عنمه
لب تراکی لب شکافی، شکاف لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلمه
تصویر ظلمه
جمع ظالم ستمکاران، جمع ظالم، ستمگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنمه
تصویر سنمه
شکوفه، سرشاخه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنمه
تصویر حنمه
خواب
فرهنگ لغت هوشیار
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلمه
تصویر ظلمه
((ظَ لَ مِ یا مَ))
جمع ظالم، ستمکاران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنمه
تصویر زنمه
((زَ نَ مَ یا مِ))
پاره ای از گوش شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند
فرهنگ فارسی معین