درختی است که به درخت چنار ماند، درخت انجیر، به لغت طی، اسم ثمر جودار است نزد اهل عرب به قیروان و غیر آن. و بعضی گفته اند که آن ثمرۀ جوذر است. رجوع به جوذر شود
درختی است که به درخت چنار ماند، درخت انجیر، به لغت طی، اسم ثمر جودار است نزد اهل عرب به قیروان و غیر آن. و بعضی گفته اند که آن ثمرۀ جوذر است. رجوع به جوذر شود
اندیشه، هوش باهوش، نابغه در علم زیست شناسی قسمتی از مغز سر که به دو نیمکرۀ مساوی تقسیم شده و در سطح هر نیمکره چین خوردگی هایی وجود دارد و مرکز هوش، ادراک و حرکات ارادی بدن است، دماغ، مغز سر در علم زیست شناسی مغز استخوان کنایه از خالص هر چیز
اندیشه، هوش باهوش، نابغه در علم زیست شناسی قسمتی از مغز سر که به دو نیمکرۀ مساوی تقسیم شده و در سطح هر نیمکره چین خوردگی هایی وجود دارد و مرکز هوش، ادراک و حرکات ارادی بدن است، دماغ، مغز سر در علم زیست شناسی مغز استخوان کنایه از خالص هر چیز
لگام سنگین که بر سر اسب و استر سرکش بزنند امر به مخیدن، امر به خزیدن، امر به جنبیدن، امر به چسبیدن آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، برزین، نار، آذر، وراغ، انیسه، ورزم، اخگر، تش
لگام سنگین که بر سر اسب و استر سرکش بزنند امر به مَخیدَن، امر به خزیدن، امر به جنبیدن، امر به چسبیدن آتَش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، بَرزین، نار، آذَر، وَراغ، اَنیسِه، وَرَزم، اَخگَر، تَش
بلند شدن کوه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بلند شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (دهار). سمق (که سین به شین و قاف به خاء تبدیل شده است). (از نشوءاللغه ص 20). رجوع به سمق شود، بینی خود را بالا کشیدن از راه تکبر و غرور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
بلند شدن کوه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بلند شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (دهار). سمق (که سین به شین و قاف به خاء تبدیل شده است). (از نشوءاللغه ص 20). رجوع به سمق شود، بینی خود را بالا کشیدن از راه تکبر و غرور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
بر سوراخ گوش زدن. و رسیدن بدان پس خسته کردن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج). به سوراخ گوش زدن چنانکه آن را خسته کند. (از اقرب الموارد) ، برآمدن یا شکوفه برآوردن زراعت. (منتهی الارب) (آنندراج)
بر سوراخ گوش زدن. و رسیدن بدان پس خسته کردن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج). به سوراخ گوش زدن چنانکه آن را خسته کند. (از اقرب الموارد) ، برآمدن یا شکوفه برآوردن زراعت. (منتهی الارب) (آنندراج)
کمخ بأنفه کمخاً، بزرگ منشی نمود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکبر کرد و بینی خود را به نشانۀ غرور و کبر بالا گرفت. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) : کمخ به، ریح زد و تغوط کرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لگام بازکشیدن اسب را تا سر راست دارد. (آنندراج) (از اقرب الموارد). لگام بازکشیدن اسب را تا سر راست دارد یا بازایستد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به کمح شود
کمخ بأنفه کمخاً، بزرگ منشی نمود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکبر کرد و بینی خود را به نشانۀ غرور و کبر بالا گرفت. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) : کمخ به، ریح زد و تغوط کرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لگام بازکشیدن اسب را تا سر راست دارد. (آنندراج) (از اقرب الموارد). لگام بازکشیدن اسب را تا سر راست دارد یا بازایستد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به کمح شود
شهری است در روم و گویند میان آن و ارزنجان یک روز راه فاصله است. (از معجم البلدان). قلعه ای بر ساحل فرات. (نخبه الدهردمشقی). و رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 127 شود
شهری است در روم و گویند میان آن و ارزنجان یک روز راه فاصله است. (از معجم البلدان). قلعه ای بر ساحل فرات. (نخبه الدهردمشقی). و رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 127 شود
مغز، مغزسر، دو نیم کره مغزی را گویند که قسمتی از دستگاه مرکزی اعصاب است و در کاسه سر و در قسمت بالا و جلو آن قرار گرفته است، اصل میانه هر چیز، کسی را خوردن با گفتگوی زیاد او را خسته کردن، کسی سوت کشیدن
مغز، مغزسر، دو نیم کره مغزی را گویند که قسمتی از دستگاه مرکزی اعصاب است و در کاسه سر و در قسمت بالا و جلو آن قرار گرفته است، اصل میانه هر چیز، کسی را خوردن با گفتگوی زیاد او را خسته کردن، کسی سوت کشیدن