- ظماء
- تشنه شدن سخت تشنه گردیدن، تشنگی. تشنه شدن سخت تشنه گردیدن، تشنگی
معنی ظماء - جستجوی لغت در جدول جو
- ظماء ((ظَ))
- تشنه شدن، سخت تشنه گردیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تشنه کردن لاغر کردن
جمع عظیم، بزرگان مهان جمع عظیم بزرگان
جمع دم، خون ها، جمع دم خونها: سفک دماء
حرکت کردن، جنبیدن حرکت کردن، قوی دل گردیدن، آشکار کردن، قوت دل را، قوت دل باقی جان رمق. جنبیدن جا به جا شدن، نیمه جانی نیمه جان شدن، نیرومندی
افزونی گوالش
هموار، همه، زن فربه
جمع امه، کنیزکان جمع امه. کنیزان کنیزکان پرستاران
ابر مرتفع، ابر پرباران
امه ها، کنیزان، جمع واژۀ امه
بلای سخت، حادثه زمانه، مونث اصم ناشنوا کر: زن، ماده شتر فربه، سخت، کار دشوار، مارآینکی مونث اصم کر (مونث)، سخت و محکم: صخره صماء
جمع ظبی آهوان، جمع ظبی، آهوان، جمع ظبه، دم شمشیرها لبه شمشیر ها نوک نیزه ها
تاریکی ظلمت، نیک تاریک لیله ظلماء. تاریکی، نیک تاریک
لب کبود، ساگ کم گوشت، بج کم خون، پلک نازک
مونث ظمان خشک باد پشت چشم نازک
تشنه نرینه، چهره اسخوانی
گمراهی، ستهیدگی، نا بینایی، ابر تنک، ابر تو در تو، ابر بارنده ابر مرتفع، ابر باران ریز، مرتبت احدیت
اندوه سختی، پتیار (بلا) نمد اسپ بام خانه
دنبلان فروش دنبلان گونه ای سماروغ است
گندمگون
نما در فارسی افزونی، بالیدگی گوالش، فربهی، گران شدن نرخ، پر رنگ شدن افزون شدن زیادشدن، بالیدن رشد کردن، افزونی، بالش رشد بالیدگی نمو. یا نشو و نما. نشو: و نشو و نماء درمیان اعراب اتفاق افتاد. توضیح نماء (بمعنی نمو) که اغلب بضم نون خوانده میشود بفتح نون است)
تشنه شدن، عطش، تشنگی
نام حرف بیستم از الفبای فارسی و حرف هفدهم از الفبای عرب
تشنه شدن سخت تشنه گردیدن، تشنگی
آب، آب جمع میاه. یا ماء جاری. آب روان مقابل ماء راکد. توضیح آبی است که برروی سیلان داشته باشد مانند آب قناتها و نهرها و رودها وبملاقات نجس نجس نمیشود مگر آنکه رنگ یا بوی یا طعم آن تغییریابد. یا ماء راکد. آب ایستاده مقابل ماء جاری. توضیح آبی است که جریان نداشته و دریک جا متوقف باشد و آن دو قسماست یا کر است یا کمتر از کر (که ماء قلیل گویند)، اگر بحد نصاب کر باشد طاهر و مطهر است مگر آنکه رنگ یا بوی یا طعم آن تغییر کند و درین صورت بمحض برخورد با متنجس نجس می شود. این نوع آب را مضاف گویند. یا ماء معین. آب روان و پاک، (فردوسی) سخن را باسمان علیین برد و در عذوبت بماء معین رسانید... یا ماء ورد. گلاب
آب، آب آشامیدنی، جمع میاه، امواه