دوستدار. محب. جویندۀ مهربانی: بر او مهربانم نه بر روی و موی به سوی هنر گشتمش مهرجوی. فردوسی. به پرده درون دخت پوشیده روی بجوشید مهرش بدان مهرجوی. فردوسی. بهانه چنین کرد آن ماهروی ز بیم و نهیب شه مهرجوی. فردوسی. آن کیست کو به جان نبود مهرجوی تو وآن کیست کو به دل نبود نیکخواه تو. فرخی. زمین است چون مادری مهرجوی همه رستنیها چو پستان اوی. اسدی (گرشاسب نامه ص 8). نشستند با ناز دو مهرجوی شب و روز روی آوریده به روی. اسدی (گرشاسب نامه ص 36). ز بس گونه گون نیکوئیهای اوی دل پهلوان شد بدو مهرجوی. اسدی (گرشاسب نامه ص 274). بدان طوق و گوی آن مه مهرجوی ز مه طوق برده ز خورشید گوی. نظامی. چون به ریش آمد و به لعنت شد مردم آمیز و مهرجوی بود. سعدی
دوستدار. محب. جویندۀ مهربانی: بر او مهربانم نه بر روی و موی به سوی هنر گشتمش مهرجوی. فردوسی. به پرده درون دخت پوشیده روی بجوشید مهرش بدان مهرجوی. فردوسی. بهانه چنین کرد آن ماهروی ز بیم و نهیب شه مهرجوی. فردوسی. آن کیست کو به جان نبود مهرجوی تو وآن کیست کو به دل نبود نیکخواه تو. فرخی. زمین است چون مادری مهرجوی همه رستنیها چو پستان اوی. اسدی (گرشاسب نامه ص 8). نشستند با ناز دو مهرجوی شب و روز روی آوریده به روی. اسدی (گرشاسب نامه ص 36). ز بس گونه گون نیکوئیهای اوی دل پهلوان شد بدو مهرجوی. اسدی (گرشاسب نامه ص 274). بدان طوق و گوی آن مه مهرجوی ز مه طوق برده ز خورشید گوی. نظامی. چون به ریش آمد و به لعنت شد مردم آمیز و مهرجوی بود. سعدی
دهی از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه، در 8 هزارگزی جنوب مراغه. جمعیت آن بالغ بر 2716 تن است و آب آن از رود خانه چکان و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه، در 8 هزارگزی جنوب مراغه. جمعیت آن بالغ بر 2716 تن است و آب آن از رود خانه چکان و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
مرغی است کوچک از جنس باشه که بدان شکار کنند و به ترکی قرغو گویند. (برهان). در ترکی جغتایی قراغو به معنی باشه و چرغ پرنده ای شکاری است وفرغوی مصحف قرغوی است به قاف. (از حاشیۀ برهان چ معین). فرغو. قرغوی. قرغی. رجوع به این مدخل ها شود
مرغی است کوچک از جنس باشه که بدان شکار کنند و به ترکی قرغو گویند. (برهان). در ترکی جغتایی قراغو به معنی باشه و چرغ پرنده ای شکاری است وفرغوی مصحف قرغوی است به قاف. (از حاشیۀ برهان چ معین). فرغو. قرغوی. قرغی. رجوع به این مدخل ها شود
فرجون یعنی پشت خار. (از اقرب الموارد). پشت خار ستور. (منتهی الارب). چیزی به مانند شانه که پشت ستور را بدان خارند و موی او پاک کنند. (یادداشت به خط مؤلف)
فرجون یعنی پشت خار. (از اقرب الموارد). پشت خار ستور. (منتهی الارب). چیزی به مانند شانه که پشت ستور را بدان خارند و موی او پاک کنند. (یادداشت به خط مؤلف)
محمد بن فضل بن احمد بن محمد بن احمد، مکنی به ابوعبدالله. یاقوت نویسد: شیخ شیوخ ما بود و امام و متفنن و اهل مناظره و محدث و واعظ و در میان مردم گرامی بود. و خود اهل علم را گرامی میداشت. از ابوعثمان اسماعیل بن عبدالرحمان صابونی و ابوحفص عمر بن احمد بن محمد بن مسرور و ابوبکر محمد بن قاسم صفار و ابواسحاق ابراهیم بن علی شیرازی و ابوبکر احمد بن حسن بیهقی و ابوالقاسم قشیری و ابوالمعالی جوینی و گروه بسیاری دیگر حدیث کند. از وی شیخ ما مؤیدبن محمد بن علی طوسی و ابواحمد عبدالوهاب بن علی بن سکینه بالاجازه روایت کنند. اورا مجالسی است در وعظ و تذکیر که فراهم شده است. وی در شوال سال 503 ه. ق. به نیشابور درگذشت و نزدیک مدفن محمد بن اسحاق بن حربه به خاک سپرده شد. تولد او به سال 441 یا 461 ه. ق. بود. (از معجم البلدان) محمد بن قاسم، مکنی به ابونعیم. از حمید بن زنجویه و جز او حدیث شنید. ابواسحاق محمد بن یحیی و جز او از وی روایت کنند. وی در عبادت کوشا بود. (از معجم البلدان)
محمد بن فضل بن احمد بن محمد بن احمد، مکنی به ابوعبدالله. یاقوت نویسد: شیخ شیوخ ما بود و امام و متفنن و اهل مناظره و محدث و واعظ و در میان مردم گرامی بود. و خود اهل علم را گرامی میداشت. از ابوعثمان اسماعیل بن عبدالرحمان صابونی و ابوحفص عمر بن احمد بن محمد بن مسرور و ابوبکر محمد بن قاسم صفار و ابواسحاق ابراهیم بن علی شیرازی و ابوبکر احمد بن حسن بیهقی و ابوالقاسم قشیری و ابوالمعالی جوینی و گروه بسیاری دیگر حدیث کند. از وی شیخ ما مؤیدبن محمد بن علی طوسی و ابواحمد عبدالوهاب بن علی بن سکینه بالاجازه روایت کنند. اورا مجالسی است در وعظ و تذکیر که فراهم شده است. وی در شوال سال 503 هَ. ق. به نیشابور درگذشت و نزدیک مدفن محمد بن اسحاق بن حربه به خاک سپرده شد. تولد او به سال 441 یا 461 هَ. ق. بود. (از معجم البلدان) محمد بن قاسم، مکنی به ابونعیم. از حمید بن زنجویه و جز او حدیث شنید. ابواسحاق محمد بن یحیی و جز او از وی روایت کنند. وی در عبادت کوشا بود. (از معجم البلدان)
منسوب است به افرجه. و آن لقب بعض اجداد ابوجعفر احمد بن ابراهیم بن یوسف بن یزید بن بندار تمیمی افرجی ضریر از مردم اصفهان معروف به ابن افرجه است. (از لباب الانساب سمعانی) ، از اعلام است. (منتهی الارب)
منسوب است به افرجه. و آن لقب بعض اجداد ابوجعفر احمد بن ابراهیم بن یوسف بن یزید بن بندار تمیمی افرجی ضریر از مردم اصفهان معروف به ابن افرجه است. (از لباب الانساب سمعانی) ، از اعلام است. (منتهی الارب)
کارجو، آنکه شغل خواهد، بیکاری که کار طلبد، کارجوینده، جویای کار، منهی: بیامد چو نزدیک قیصر رسید یکی کارجویش بره بر، بدید، فردوسی، بسی یاد کردند از آن کارجوی به سال چهارم پدید آمد اوی، فردوسی، ابا هر هزاری یکی کارجوی برفتی نگهداشتی کار اوی، فردوسی، چون بند کرددر تن پیدایی این جان کار جوی نه پیدا را، ناصرخسرو
کارجو، آنکه شغل خواهد، بیکاری که کار طلبد، کارجوینده، جویای کار، منهی: بیامد چو نزدیک قیصر رسید یکی کارجویش بره بر، بدید، فردوسی، بسی یاد کردند از آن کارجوی به سال چهارم پدید آمد اوی، فردوسی، ابا هر هزاری یکی کارجوی برفتی نگهداشتی کار اوی، فردوسی، چون بند کرددر تن پیدایی این جان کار جوی نه پیدا را، ناصرخسرو
عبدالرحمان اسماعیل بن عثمان صفراوی عالم در قراآت، او را کتابی است موسوم به الاعلان. مولد و وفات او در اسکندریه است و به سال 636 هجری قمری درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 487). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
عبدالرحمان اسماعیل بن عثمان صفراوی عالم در قراآت، او را کتابی است موسوم به الاعلان. مولد و وفات او در اسکندریه است و به سال 636 هجری قمری درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 487). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود