جدول جو
جدول جو

معنی ظران - جستجوی لغت در جدول جو

ظران(ظُرْ را)
جمع واژۀ ظرر و ظریر
لغت نامه دهخدا
ظران
الماس. صاحب الجماهر گوید: و یظن بعضهم ان الظران هوالألماس و لیس به و انما هو اسم مأخوذ من الظر و هو القطع الذی منه تسمی الظران ظراناً و هو ماءالحدیدالذکر المسقی (؟). رجوع به الجماهر ص 92 و 93 شود
لغت نامه دهخدا
ظران(ظَ رِ بُ لُ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آران
تصویر آران
(پسرانه)
دشت نسبتا گرم و صاف، دارای طبیعت گرم، اسم شهری قدیمی که قباد ان را بنا کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پران
تصویر پران
پرنده، آنچه بپرد، برای مثال رها نیست از مرگ پرّان عقاب / چه در بیشه شیر و چه ماهی در آب (فردوسی - ۸/۱۰۷)، در حال پریدن
پسوند متصل به واژه به معنای پراننده مثلاً سنگ پران، کبوتر پران، مگس پران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مران
تصویر مران
درختی با شاخه های راست، دراز، گره دار و محکم که از آن نیزه می سازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شران
تصویر شران
شرنده، در حال شریدن، ویژگی آبی که پیاپی فروریزد و روان باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چران
تصویر چران
چراندن، پسوند متصل به واژه به معنای چراننده مثلاً گاوچران، گوسفندچران، شترچران، در حال چریدن، چراکنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران
تصویر گران
مقابل سبک، سنگین
مقابل ارزان، پربها
کنایه از ناپسند، ناگوار
کنایه از عمیق، سنگین، برای مثال آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می گردد (صائب - ۸۶۷)
کنایه از مشکل، دشوار
کنایه از سخت، شدید
کنایه از فراوان، انبوه
کنایه از آنکه معاشرت با او سبب رنجش می شود، گران جان
دستۀ جو یا گندم درو کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کران
تصویر کران
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کرنگ، کورنگ
فرهنگ فارسی عمید
(غِ)
نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) ، به تأمل نگریستن، نمودار کردن زمین گیاه خود را. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، رحم کردن و مهربان شدن و مدد کردن، حکم کردن میان مردمان. (از منتهی الارب). در تمام معانی رجوع به نظر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چران
تصویر چران
در ترکیب معنی (چراننده) آید: گاو چران گوسفند چران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظربان
تصویر ظربان
راسو جمع ظرابی ظرابین. راسو انگور خوار از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مران
تصویر مران
زغال اخته از گیاهان، درخت زبان گنجشک، نیزه استوار زغال اخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران
تصویر گران
سنگین و ثقیل، پربها، نقیص سبک و ارزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کران
تصویر کران
طرف، لب، لبه، حاشیه، جانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فران
تصویر فران
از ریشه فرانسوی در تازی تنور دار نانوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غران
تصویر غران
فریاد کنان و آواز گران مهیب بر آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
پاکفتگی دراسپ، آسه گاه در چرخ، لانه کفتار، مانند همتا، دوری، نای مسی از سازه های بادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظمان
تصویر ظمان
تشنه نرینه، چهره اسخوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظنان
تصویر ظنان
رویز گر بد گمان
فرهنگ لغت هوشیار
یاسمین دشتی یاسیمن بری، یاسمن زرد. مانده انگبین در کندو، یاسمین دشتی پوست پیرای از گیاهان، یاس زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظعان
تصویر ظعان
ریسمان بار، رسن کجاوه بند هودگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حران
تصویر حران
تشنه، عطشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظراب
تصویر ظراب
جمع ظرب، پشته ها کوه های خرد
فرهنگ لغت هوشیار
زیرک خرده دان، جمع ظریف، زیرکان خرده سنجان زیرک دانا داننده خرده سنج بسیار دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دران
تصویر دران
روباه، جمع درن، ریمناک ها، جامه های کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آران
تصویر آران
آرنج، مرفق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بران
تصویر بران
برنده قاطع برا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شران
تصویر شران
پیاپی ریزان و روان، باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پران
تصویر پران
پرنده، در حال پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خران
تصویر خران
مطیع و فرمانبردار و رام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بران
تصویر بران
((بُ رّ))
دارای خاصیت یا توانایی بریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شران
تصویر شران
((شُ رّ))
پیاپی ریزان و روان، باران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کران
تصویر کران
افق، حد
فرهنگ واژه فارسی سره