- ظبه
- لبه شمشیر، نوک نیزه
معنی ظبه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
پارسی تازی گشته پیه نادان
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
خود خواهی، پیر گولی گولی در پیری سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
جماعت، گروه مردم
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
دانه، یک تخم
خاکشیر خرگوشک شفترک، پسته زمین گود، پاره پازه ای از جامه خفه
ظرف چرمی یا فلزی که در آن روغن یا چیز دیگر بریزند
نابود، فاسد
مثل و مانند، جمع مشابه، شبهات - جمع شبهه
لب مانند، کناره و لب چیزی
سنگی سیاه و درخشان، کهربای سیاه، برای مثال شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی - ۳/۳۰۳)
دادن چیزی به کسی بدون عوض، بخشش
بنایی که سقف آن گرد و برآمده باشد
قبۀ خضرا: کنایه از آسمان
قبۀ خضرا: کنایه از آسمان
تباه، ضایع، فاسد، نابود، زبون، کم ارزش
سایه بان، آنچه سایه می اندازد مانند درخت، جایی صفه مانند که از سرما یا گرما به آن پناه می بردند
ظبی ها، آهوها، غزال ها، جمع واژۀ ظبی
ظبیه ها، آهوی ماده ها، جمع واژۀ ظبیه
ظبیه ها، آهوی ماده ها، جمع واژۀ ظبیه
مایعی غلیظ که با جنین از شکم مادر خارج می شود، لیزابه
یک دانه، یک حب، واحد اندازه گیری وزن به مقدار وزن یک یا دو جو، شش یک عشر دینار، شش یک دانگ
حبۀ دل: سویدا، خال یا نقطۀ سیاهی در دل که محل احساسات است،برای مثال بدان خردی که آمد حبۀ دل / خداوند دوعالم راست منزل (شبستری - ۸۹)
حبۀ دل: سویدا، خال یا نقطۀ سیاهی در دل که محل احساسات است،
سوسمار ماده، شکوفه باز نشده خرما، رزه در چفت در، کلون
مونث ظبی آهوی ماده
آهو
کفتار از جانوران
جمع ظبی آهوان
سایبان، ابر سایه دار، چتر، ایوان سر پناه
برآمدگی هر چیز را گویند، بارگاه بنای گرد برآورده، هر بنای بلند و گرد، گنبد، خرگاه
طرف برنده کارد و امثال آن، دم، لب
آنچه که ببخشد، جایزه، عطیه
((دَ بِّ))
فرهنگ فارسی معین
ظرف روغن، مجازاً بیضه، خایه، (مج) اثاثه، لوازم
دبه و زنبیل گرفتن: کنایه از گدایی کردن، به دست آوردن روزی با زحمت و رنج
دبه و زنبیل گرفتن: کنایه از گدایی کردن، به دست آوردن روزی با زحمت و رنج