جدول جو
جدول جو

معنی ظاهرا - جستجوی لغت در جدول جو

ظاهرا
برحسب ظاهر، چنان که به نظر می آید
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
فرهنگ فارسی عمید
ظاهرا
همانا گویا آشکارا به آشماری دزندیس به طور واضح آشکارا مقابل باطنا، شاید گویا محتملا
فرهنگ لغت هوشیار
ظاهرا
آن سان که پیداست، چنین پیداست، همانا، گویا
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
فرهنگ واژه فارسی سره
ظاهرا
انگار، برحسب ظاهر، پنداری، گویا، گویی، گوییا، مانا، محتملاً، همانا
متضاد: باطناً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ظاهرا
فيما يبدو
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به عربی
ظاهرا
Allegedly, Apparently, Evidently, Seemingly, Supposedly
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ظاهرا
prétendument, apparemment, évidemment, supposément
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ظاهرا
zogenaamd, blijkbaar, duidelijk, schijnbaar
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به هلندی
ظاهرا
якобы , очевидно , очевидно , по-видимому , як предполагается
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به روسی
ظاهرا
angeblich, anscheinend, offensichtlich, scheinbar
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به آلمانی
ظاهرا
нібито , очевидно , очевидно , здавалося б , ймовірно
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ظاهرا
rzekomo, najwyraźniej, ewidentnie, pozornie
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به لهستانی
ظاهرا
alegadamente, aparentemente, evidentemente, supostamente
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ظاهرا
presuntivamente, apparentemente, evidentemente, supponentemente
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ظاهرا
alegadamente, aparentemente, evidentemente, supuestamente
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ظاهرا
کہا گیا , ظاہراً , ظاہر ہے , ظاہری طور پر , بظاہر
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به اردو
ظاهرا
कथित रूप से , जाहिर तौर पर , स्पष्ट रूप से , प्रतीत होने के रूप में , कथित रूप से
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به هندی
ظاهرا
দাবি করা হয়েছে , স্পষ্টতই , স্পষ্টত , অনুমানযোগ্যভাবে , অনুমানযোগ্যভাবে
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به بنگالی
ظاهرا
ตามที่กล่าวหา , อย่างชัดเจน , อย่างเห็นได้ชัด , อย่างที่เห็น , ตามที่กล่าวถึง
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به تایلندی
ظاهرا
kwa madai, dhahiri, kwaonekana, inasemekana
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ظاهرا
iddia edildiği şekilde, görünüşe göre, açıkça, göründüğü kadarıyla, sözde
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ظاهرا
伝えられるように , 明らかに , 明らかに , 見た目には , いわゆる
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ظاهرا
לכאורה , באופן מובהק , בבירור , לכאורה
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به عبری
ظاهرا
전해진 대로 , 분명히 , 명백하게 , 겉보기에는 , 소문에 의하면
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به کره ای
ظاهرا
konon, ternyata, secara jelas, tampaknya
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ظاهرا
据说 , 显然 , 明显地 , 看似 , 据说
تصویری از ظاهرا
تصویر ظاهرا
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظاهره
تصویر ظاهره
مؤنث واژۀ ظاهر، پیدا، آشکار، هویدا، نمایان، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
مربوط به ظاهر، نمایان، هویدا، ویژگی کسی که بیشتر به ظاهر امور اهمیت می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(نِ لِ کَ دَ)
بر حسب ظاهر. علی الظاهر. چنانکه به نظر می آید. مانا. همانا. پنداری. گوئی. گوئیا. گویا. محتمل است. دزندیس. (برهان قاطع). یحتمل. یمکن. باشد که. شاید. تواند بود. تواند بودن:
ظاهراً آن شاخ اصل میوه است
باطناً بهر ثمر شد شاخ هست.
مولوی.
ظاهراً میخواندت او سوی خود
وز درون میراندت با چوب رد.
مولوی.
ظاهراً بر زن چو آب ار غالبی
باطناً مغلوب و زن را طالبی.
مولوی.
ظاهراً کار توویران می کنم
لیک خاری را گلستان می کنم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
مونث ظاهر: ثمره ظاهره. مونث ظاهر بنگرید به ظاهر و بیرون زده برون جسته چشم، بلند تای، بلند پشته: زمین، دیداری آشکاره پدید نمود، آبخور، نیمروز
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ظاهر مقابل باطنی: خوشحالی ظاهری سبب ظاهری، ظاهر بین، قشری خشک. بیرونی نمایی، برون نگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظاهرات
تصویر ظاهرات
جمع ظاهر، آشکاره ها پدیده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
منسوب به ظاهر، قشری، کسی که به ظاهر آیات قرآن توجه می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظاهراً
تصویر ظاهراً
((هِ رَ نْ))
در ظاهر چنان که به نظر می رسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
رویه ای
فرهنگ واژه فارسی سره