جدول جو
جدول جو

معنی طیه - جستجوی لغت در جدول جو

طیه
(طی یَ)
نورد دراز، هیئت نورد. یقال: انه لحسن الطیه، نیت. قصد. یقال: مضی لطیته ای لنیته التی انتواها، جائی که قصد بدان دارد. یقال: و بعدت عنا طیته ، ای مقصده و منزله الذی انتواه. (منتهی الارب). منزل. مقصد. آنجا که قصد کرده باشند. (مهذب الاسماء). موضعی که قصد آن داشته باشند. 3965 (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آیه
تصویر آیه
(دخترانه)
نشانه، هر یک از پاره های مشخص سوره های قرآن و دیگر کتابهای آسمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طیبه
تصویر طیبه
(دخترانه)
مؤنث طیب، پاک، مطهر، پاکیزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طیب
تصویر طیب
(پسرانه)
پاک، مطهر، پاکیزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طره
تصویر طره
(دخترانه)
موی پیشانی، زلف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیه
تصویر دیه
روستا، ده، قریه، آبادی، دهکده، کل، رستاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیره
تصویر طیره
خفت، سبکی، کنایه از مایۀ شرمندگی و خشم، خشم و غضب، خجالت، شرمندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیر
تصویر طیر
پرواز کردن، پریدن، جمع طائر، طایر، پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیب
تصویر طیب
پاک، پاکیزه، نیکو، حلال و روا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیه
تصویر تیه
بیابان شن زار و بی آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آیه
تصویر آیه
نشانه، علامت، آیت، نشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیبه
تصویر طیبه
طیب، خوش بو، پاک دامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیب
تصویر طیب
خوش شدن، خوش بو شدن، خوشمزه شدن، حلال شدن،
بوی خوش، آنچه بوی خوش داشته باشد مانند مشک و عنبر،
بهترین از هر چیز، حلال، روا، میل و خوشی طبع
به (با) طیب خاطر: با خواست خود، به میل خود، بی اکراه و اجبار
به (با) طیب نفس: با خواست خود، به میل خود، بی اکراه و اجبار، به (با) طیب خاطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیه
تصویر حیه
از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل مار، حیه الحوّا
مؤنث واژۀ حیّ، زنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیه
تصویر سیه
سیاه، رنگی مانند رنگ زغال، هر چیزی که به رنگ زغال باشد، آنکه پوست بدنش سیاه باشد، حبشی، زنگی، تیره، تاریک، کم ارزش، پست، آلوده به گناه، کثیف، چرک، بدیمن، نامبارک
فرهنگ فارسی عمید
(خَ طی یَ)
گناه. (منتهی الارب). خطیئه:
حدیث حسب حال خویش گویم
صواب آید ندانم یا خطیه.
سوزنی.
، گناه بقصد. ج، خطایا، خطائی، خطیات، اندک از هر چیزی. (منتهی الارب). رجوع به خطیئه در این لغت نامه شود.
- خطیۀ آدم، گناه آدم. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زُطْ طی یَ)
چلیپایا چیزی بر شکل چلیپا منسوب به زطّ. (منتهی الارب) (آنندراج). چلیپا و قطعۀ مثلثی از طلا و یا نقره که گروه زط بر کمربند خود نصب می کنند. (ناظم الاطباء).
- ثیاب الزطیه، منسوب به طائفه زط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طی یَ)
منسوب به خط بحرین و این کلمه صفت است برای رماح و رماح خطیه نیزه های مرغوبی است که در خط بحرین فروشند نه آنکه منبت آنها در آنجا باشد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طایه
تصویر طایه
پشت بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طشه
تصویر طشه
آجیش تب و لرز پسر خرد سال پسرک
فرهنگ لغت هوشیار
برگ گلگلدار (درخت مقل)، مارگلگلی ماری است زهردار که بر پشت نگاره ای چون برگ گلگلدار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیه
تصویر طلیه
گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیسه
تصویر طیسه
پارسی است تیسه بستر بالین
فرهنگ لغت هوشیار
زلف کاکل، مرغول (جعد) پیچاک، کناره، گوشه، کنگره، بارانگیر، آموده ریشه وفش بی پود که برای زیور بر دستار نهند کناره چیزی (جامه وادی جوی) کرانه گوشه: طره بام، موی پیشانی موی صف کرده بر پیشانی، نگار جامه علم جامه، علاقه دستار و کمر بند، کنگره ای که بر سر دیوار از آجر یا کاشی سازند، سقفی که از چوب و خشت بر دروازه ها سازند برای محافظت از باران، تازیانه. یا طره دستار. ریشه و فش و علاقه تارهای بی پود که در دستار برای زینت گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه برنگ زغال باشد اسود، تیره تاریک، رنگ زغال سواد. توضیح تیره ترین رنگهاست و آن رنگی است خارج از دسته رنگهای اصلی و فرعی. چون این رنگ را به رنگ دیگر اضافه کنند آن را تیره سازد مقابل سفید، کسی که سیاه پوست باشد، حبشی زنگی، اسب سیاه رنگ، خط چهارم از جمله هفت خط جام ارزق، مست طافح سیاه مست، نحس شوم. یا بازار سیاه. بازاری که در آن قیمت اشیا را بیش از قیمت اصلی خرید و فروش کنند. یا (میان) سیاه و سفید فرق کردن (تشخیص دادن) خواندن و توانستن سواد داشتن، سی ثلثین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطیه
تصویر خطیه
گناه، خطایا، گناه آدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیه
تصویر حیه
مار، افعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیه
تصویر جیه
مرداب پارگین، آب بو گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیه
تصویر تیه
سرگردانی و خودپسندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریه
تصویر ریه
جگر سفید، شش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیه
تصویر آیه
نشان نشانه، گواه، چمراس آیت، جمع آیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیه
تصویر دیه
خونبهای کشته دادن، خونبها دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیس
تصویر طیس
بسیار فراوان چون خاک و خاشاک و مور و پشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیه
تصویر دیه
خون بها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آیه
تصویر آیه
نشانه، یادگار، چمراس، نشانی
فرهنگ واژه فارسی سره