معنی طره
- طره
- زلف کاکل، مرغول (جعد) پیچاک، کناره، گوشه، کنگره، بارانگیر، آموده ریشه وفش بی پود که برای زیور بر دستار نهند کناره چیزی (جامه وادی جوی) کرانه گوشه: طره بام، موی پیشانی موی صف کرده بر پیشانی، نگار جامه علم جامه، علاقه دستار و کمر بند، کنگره ای که بر سر دیوار از آجر یا کاشی سازند، سقفی که از چوب و خشت بر دروازه ها سازند برای محافظت از باران، تازیانه. یا طره دستار. ریشه و فش و علاقه تارهای بی پود که در دستار برای زینت گذارندزلف کاکل، مرغول (جعد) پیچاک، کناره، گوشه، کنگره، بارانگیر، آموده ریشه وفش بی پود که برای زیور بر دستار نهند کناره چیزی (جامه وادی جوی) کرانه گوشه: طره بام، موی پیشانی موی صف کرده بر پیشانی، نگار جامه علم جامه، علاقه دستار و کمر بند، کنگره ای که بر سر دیوار از آجر یا کاشی سازند، سقفی که از چوب و خشت بر دروازه ها سازند برای محافظت از باران، تازیانه. یا طره دستار. ریشه و فش و علاقه تارهای بی پود که در دستار برای زینت گذارند
فرهنگ لغت هوشیار