- طَالَ
- زیاد اصرار کردن، او مدّت زیادی طول کشید، طولانی کردن، دراز کردن
معنی طَالَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شناور بودن، غرّش کرد
پرواز کردن، او پرواز کرد
گفتن، او گفت
کج کردن، پول
تقاضا کردن، دانشجو
طولانی کردن، طولانی کرد
بیکاری
پرگویی، طولانی شدن گفتار
بیکاری