دهی جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان در یکهزارگزی جنوب باختری لنگرود کنار راه فرعی لیلاکوه. جلگه و معتدل و مرطوب و مالاریائی با 169 تن سکنه. آب آن از استخر. محصول آنجا برنج و ابریشم و صیفی. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان در یکهزارگزی جنوب باختری لنگرود کنار راه فرعی لیلاکوه. جلگه و معتدل و مرطوب و مالاریائی با 169 تن سکنه. آب آن از استخر. محصول آنجا برنج و ابریشم و صیفی. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان در 24 هزارگزی مشرق ابهر و شش هزارگزی راه مالرو عمومی و در دامنۀ کوه واقع است. سردسیر است و زارعان قره تیه آن را زراعت میکنند و از خود سکنه ای ندارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان در 24 هزارگزی مشرق ابهر و شش هزارگزی راه مالرو عمومی و در دامنۀ کوه واقع است. سردسیر است و زارعان قره تیه آن را زراعت میکنند و از خود سکنه ای ندارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
آنکه سودا در مزاج او تأثیر کرده باشد. (آنندراج). دیوانه. (شرفنامۀ منیری) : سودازده با قمر نسازد صفرازده را شکر نسازد. نظامی. سودازده ای کز همه عالم بتو پیوست دل نیک بدادت که دل از وی بگسستی. سعدی. ف تنه شاهد سودازدۀ باغ و بهار عاشق نغمۀ مرغان سحر بازآمد. سعدی. روزگاریست که سودازدۀ روی توام خوابگه نیست بجز خاک سر کوی توام. سعدی. در سنبلش آویختم از روی نیاز گفتم من سودازده را کار بساز. حافظ. تابود نسخۀ عطری دل سودازده را از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم. حافظ. تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده ست دل سودازده از غصه دو نیم افتاده ست. حافظ
آنکه سودا در مزاج او تأثیر کرده باشد. (آنندراج). دیوانه. (شرفنامۀ منیری) : سودازده با قمر نسازد صفرازده را شکر نسازد. نظامی. سودازده ای کز همه عالم بتو پیوست دل نیک بدادت که دل از وی بگسستی. سعدی. ف تنه شاهد سودازدۀ باغ و بهار عاشق نغمۀ مرغان سحر بازآمد. سعدی. روزگاریست که سودازدۀ روی توام خوابگه نیست بجز خاک سر کوی توام. سعدی. در سنبلش آویختم از روی نیاز گفتم من سودازده را کار بساز. حافظ. تابود نسخۀ عطری دل سودازده را از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم. حافظ. تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده ست دل سودازده از غصه دو نیم افتاده ست. حافظ
غلام زاده. بنده زاده. برده زاده. فرزند غلام وبرده که پدر وی برده و بنده بوده باشد: قمر در نیکوئی دلدادۀ تست شکر مولای مولازادۀ تست. نظامی. ، آقازاده. مخدوم زاده. بزرگزاده: مولازاده ای دست به گوسفندی از آن رعیت دراز کرده بود. مظلم پیش امیر آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 457). مولازاده ای بگرفتند، حاجب پیش آورد، امیر از وی خبر ترکمانان پرسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 418). نادرتر آن بود که مولازاده ای است و علم نجوم داند که منجم را شاگردی کرده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 642). و رجوع به مولا شود
غلام زاده. بنده زاده. برده زاده. فرزند غلام وبرده که پدر وی برده و بنده بوده باشد: قمر در نیکوئی دلدادۀ تست شکر مولای مولازادۀ تست. نظامی. ، آقازاده. مخدوم زاده. بزرگزاده: مولازاده ای دست به گوسفندی از آن رعیت دراز کرده بود. مظلم پیش امیر آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 457). مولازاده ای بگرفتند، حاجب پیش آورد، امیر از وی خبر ترکمانان پرسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 418). نادرتر آن بود که مولازاده ای است و علم نجوم داند که منجم را شاگردی کرده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 642). و رجوع به مولا شود
صمغی است که آن را به عربی کتیرا گویند. (برهان) (آنندراج). صمغی است که آن را کتیره گویند. و ظاهراً زول درختی است که از آن کتیره حاصل میشود و ژده بمعنی صمغ است. (فرهنگ رشیدی)
صمغی است که آن را به عربی کتیرا گویند. (برهان) (آنندراج). صمغی است که آن را کتیره گویند. و ظاهراً زول درختی است که از آن کتیره حاصل میشود و ژده بمعنی صمغ است. (فرهنگ رشیدی)
دهی است از بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان که دارای 585 تن سکنه است. آب آن از شعبه سالارجو و سفیدرود و محصول عمده اش برنج، کنف، ابریشم و مرغابی است. دو بقعۀ متبرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان که دارای 585 تن سکنه است. آب آن از شعبه سالارجو و سفیدرود و محصول عمده اش برنج، کنف، ابریشم و مرغابی است. دو بقعۀ متبرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
رد شده مردود شده: (توان خرید بصد جان زیار نیم نگاه متاع ناز درین چند روزه وازده است)، منفور در اجتماع مطرود: (هر دو آنها بدبخت و مانند یک چیز نخاله وازده و بیخود از جامعه آدمها رانده شده بودند)
رد شده مردود شده: (توان خرید بصد جان زیار نیم نگاه متاع ناز درین چند روزه وازده است)، منفور در اجتماع مطرود: (هر دو آنها بدبخت و مانند یک چیز نخاله وازده و بیخود از جامعه آدمها رانده شده بودند)
عدد اصلی بین یازده و سیزده ده بعلاوه دو اثنا عشر. یا دوازده امام علی ابن ابیطالب و یازده فرزند او که شیعیان اثنی عشری بامامت آنها قایلند. یا دوازده جوسق دوازده برج فلکی دوازده کوشک. یا دوازده مقام دوازده پرده سرود: راست، صفاهان، بوسلیک، عشاق، زیر بزرگ، زبر کوچک، حجاز، عراق، زنگله، حسینی، رهاوی، نوا. (بعضی بجای صفاهان شباب نوشته اند)، یا دوازده میل دوازده برج فلکی
عدد اصلی بین یازده و سیزده ده بعلاوه دو اثنا عشر. یا دوازده امام علی ابن ابیطالب و یازده فرزند او که شیعیان اثنی عشری بامامت آنها قایلند. یا دوازده جوسق دوازده برج فلکی دوازده کوشک. یا دوازده مقام دوازده پرده سرود: راست، صفاهان، بوسلیک، عشاق، زیر بزرگ، زبر کوچک، حجاز، عراق، زنگله، حسینی، رهاوی، نوا. (بعضی بجای صفاهان شباب نوشته اند)، یا دوازده میل دوازده برج فلکی