- طورانی
- پدرام (وحشی) آدمی پرنده، تلخوم (گویش گیلکی) پرنده ای از راسته کبوتران بیگانه، کسی وحشی (مرغ کبوتر مردم)، کسی احدی
معنی طورانی - جستجوی لغت در جدول جو
- طورانی
- وحشی (مرغ، کبوتر، مردم)، کسی، احدی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درخشان، روشن
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک سازند
غذایی که از اسفناج یا بادمجان، ماست و سیر تهیه می شود
دیر، دراز دور و دراز رخته دراز طویل، دیر. ممتد، دراز
منسوب به فوران از مردن فور
منسوب به گوران
آذرنگ درفشان شیدا تاپیک روشن منسوب به نور دارای نورمنور مقابل ظلمانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک درست کنند
دراز، طویل، دیر
منسوب به نور، دارای نور، منور، مقابل ظلمانی
دراز، بلند، کشیده، برای مثال با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصۀ طول امل را که سخن طولانی ا ست (سلیم - لغتنامه - طول امل)
Convulsive
Longwinded
Stormy, Tempestuous, Tempestuously
Effervescent
Luminescent
efervescente
luminescente
судорожный
растянутый
штормовой , бурный , бурно
шипучий
luminiscente
krampfhaft
langatmig
stürmisch
sprudelnd
musujący
luminescencyjny
судомний
занудний
штормовий , буремний , бурно