جدول جو
جدول جو

معنی طوباله - جستجوی لغت در جدول جو

طوباله
(لَ)
میش. ج، طوبالات (و لایقال للکبش طوبال). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوباوه
تصویر نوباوه
(دخترانه)
کودک یا نوجوان، میوه ای که تازه رسیده باشد، میوه تازه و نورس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دنباله
تصویر دنباله
دم، دم مانند، هر چیز شبیه دم که در عقب چیزی باشد، کنایه از پس، پی، کنایه از پیرو، کنایه از بقیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوباره
تصویر دوباره
دو دفعه، دو مرتبه، مکرر، کاری که برای بار دوم صورت گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوباوه
تصویر نوباوه
کودک، فرزند، نورسیده، نوپدید آمده، میوۀ تازه و نورس
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
دستۀ کاه. (منتهی الارب). دستۀ کاه یا علف خشک. (ناظم الاطباء) ، اجرت گرفتن بر کاری به مبلغی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اجیر شدن کسی را به مبلغی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِمْ لَ)
دریا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرد بسیارگوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ با لَ)
سختی و شدت اندوه و غم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مرکز بخشی از ایالت کت دو نر در شهرستان دینان بر ساحل مانش دارای 2119 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
آن قسمت از گوش که بطرف رأس واقع است، کارزار کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). تقاتل. (المصادر زوزنی). با یکدیگر کارزار کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی). با هم کارزار کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فُ زَ)
ناگوارد و گران گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، چراگاه ناگواردناک گردیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وبال شود
لغت نامه دهخدا
(طَوْ وا لَ)
تأنیث طوّال. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دُ لَ / لِ)
دارای دوبال، هواپیما که دوبال دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طِلَ)
طبل نوازی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
درای. (مخصوص شتر). (السامی). جرس. زنگ بزرگ
لغت نامه دهخدا
میش نر را طوبال نامند، (فهرست مخزن الادویه)، و لایقال للکبش طوبال، (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(طُ نَ)
موضعی است، چاهی است. (منتهی الارب). موضعی است ببرقان و درآن چاهی است. قال ثعلب فی قول الحطیئه:
و فی کل ممسی لیله و معرس
خیال یوافی الرکب من ام معبد
فحیاک ودّ ما هداک لفتیه
و خوص باعلی ذی طواله هجّد.
نصر گوید: طواله چاهی است در دیار فزاره ازآن بنی مره و غطفان. شماخ گوید:
کلا یومی طوالهوصل اروی
ظنون ٌ آن مطّرح الظنون.
(از معجم البلدان).
- یوم طواله، از ایام عرب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ابن یافث بن نوح، کسی که بسرزمین اسپانیا درآمد و بدین مناسبت آنجا اندلس نام یافت، (الحلل السندسیه ج 1 ص 33 از نفح الطیب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طباله
تصویر طباله
شندف نوازی تبیره نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوباوه
تصویر نوباوه
میوه نو رسیده، بمعنی کودک هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباله
تصویر متباله
گول نما
فرهنگ لغت هوشیار
فلزی سفید و مایل بقرمز رنگ. سخت و شکننده که شماره اتمی آن 27 میباشد. در اسید ازتیک حل میشود و در 1490 درجه ذوب میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاباقه
تصویر طاباقه
مفرد طاباق: از پارسی یک تابوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طربیله
تصویر طربیله
اسپانیای تازی گشته شبدر از گیاهان شبدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرباله
تصویر پرباله
خانه تابستانی، بالاخانه غرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنباله
تصویر تنباله
کوتاه، کوتاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوباله
تصویر دوباله
دارای دو بال
فرهنگ لغت هوشیار
دم، هر چیز مانند دم که در عقب چیزی باشد دم مانند، پی پس پیرو عقب عقبه، بقیه چیزی پس مانده، ضمیمه توضیح: به معنی اخیر لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برباله
تصویر برباله
اسارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوباره
تصویر دوباره
باز، ایضاً، دگربار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنباله
تصویر دنباله
((دُ لِ))
دم، دم مانند، هر چیز شبیه به دم، پی، پس، پیرو، عقب، بقیه چیزی، پس مانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوباوه
تصویر نوباوه
((نُ وِ))
نو پدید آمده، نو رسیده، کودک، نوزاد، جمع نوباوگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوباوه
تصویر نوباوه
جدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دنباله
تصویر دنباله
ادامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوباره
تصویر اوباره
آناکوندا
فرهنگ واژه فارسی سره