جمع واژۀ باسور، که نوعی از بیماری مقعد و بینی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ باسور. بیماریی که در مقعد حادث گردد. (از اقرب الموارد). مرض مشهور و این جمع باسور است و آن گوشت پاره ای باشد که در مقعد یا بینی پیدا شود. (غیاث اللغات) .ماده ای که در اطراف مقعد متشکل شده و نوعاً موجب سیلان خون می گردد. (ناظم الاطباء). و آن عبارت از زیادتی است که بر دهانۀ مقعد روید و آن از خون سوداوی غلیظ پدید آید و آن دو قسم است: یکی بصورت تکمۀ کوچک که پهن گردد و ارغوانی رنگ باشد و هر یک از این دو قسم یا برآمده و آشکار است یا فرورفته و پنهان. و دیگر بواسیر بینی که گوشتی زائد در دماغ پیدا شود و گاه سست و سفید و بدون درد است و معالجۀ آن آسان باشد. وگاه سرخ و با درد سخت توأم است و معالجۀ آن نیز سخت است. مفرد این کلمه باسور است. و دارویی نیز که بکار برند باسوری میگویند. گاه این بیماری بر لب عارض شود و موجب ستبری و شقاق وسط لب گردد و آن بواسیر لب نامیده میشود. (از بحر الجواهر). بواسیر یا تکمۀ اتساع سیاهرگهای دور مخرج نشستن، غالباً ناشی از یبوست و ضعف جریان خون و فشار وارد بر جدار امعاء مستقیم (قسمت انتهای قولون نازل) است. (دائره المعارف فارسی). جمع واژۀ باسور (مفرد آن در فارسی مستعمل نیست). از نظر پزشکی تورم مخاط و انساج عضلانی و پوششی اعضای داخلی، تورم سیاهرگهای نزدیک به مقعد در راست روده که اغلب دردناک است و ممکن است در نتیجۀ فشار، شکاف برداشته و خون دفع شود. بواسیر مقعد. (فرهنگ فارسی معین) : پس نالان شد (بغراخان) بعلت بواسیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 196). اقسام آن: - بواسیر لحمی، پولیپ. - بواسیر لحمی اذن، پولیپ گوش. - بواسیر لحمی بینی، پولیپ بینی. - بواسیر لحمی رحم، پولیپ رحم
جَمعِ واژۀ باسور، که نوعی از بیماری مقعد و بینی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). جَمعِ واژۀ باسور. بیماریی که در مقعد حادث گردد. (از اقرب الموارد). مرض مشهور و این جمع باسور است و آن گوشت پاره ای باشد که در مقعد یا بینی پیدا شود. (غیاث اللغات) .ماده ای که در اطراف مقعد متشکل شده و نوعاً موجب سیلان خون می گردد. (ناظم الاطباء). و آن عبارت از زیادتی است که بر دهانۀ مقعد روید و آن از خون سوداوی غلیظ پدید آید و آن دو قسم است: یکی بصورت تکمۀ کوچک که پهن گردد و ارغوانی رنگ باشد و هر یک از این دو قسم یا برآمده و آشکار است یا فرورفته و پنهان. و دیگر بواسیر بینی که گوشتی زائد در دماغ پیدا شود و گاه سست و سفید و بدون درد است و معالجۀ آن آسان باشد. وگاه سرخ و با درد سخت توأم است و معالجۀ آن نیز سخت است. مفرد این کلمه باسور است. و دارویی نیز که بکار برند باسوری میگویند. گاه این بیماری بر لب عارض شود و موجب ستبری و شقاق وسط لب گردد و آن بواسیر لب نامیده میشود. (از بحر الجواهر). بواسیر یا تکمۀ اتساع سیاهرگهای دور مخرج نشستن، غالباً ناشی از یبوست و ضعف جریان خون و فشار وارد بر جدار امعاء مستقیم (قسمت انتهای قولون نازل) است. (دائره المعارف فارسی). جَمعِ واژۀ باسور (مفرد آن در فارسی مستعمل نیست). از نظر پزشکی تورم مخاط و انساج عضلانی و پوششی اعضای داخلی، تورم سیاهرگهای نزدیک به مقعد در راست روده که اغلب دردناک است و ممکن است در نتیجۀ فشار، شکاف برداشته و خون دفع شود. بواسیر مقعد. (فرهنگ فارسی معین) : پس نالان شد (بغراخان) بعلت بواسیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 196). اقسام آن: - بواسیر لحمی، پولیپ. - بواسیر لحمی اذن، پولیپ گوش. - بواسیر لحمی بینی، پولیپ بینی. - بواسیر لحمی رحم، پولیپ رحم
ابن خالویه گوید: حوامیم جمع واژۀ حم، از کلام عرب نیست، بلکه کلام کودکان است که گویند: تعلمنا الحوامیم بلکه جمع آن آل حم (حا میم) یا ذوات حم است و آن هفت سوره است از قرآن: المؤمن، فصلّت، الشوری، الزخرف، الدخان، الجاثیه، الاحقاف یعنی سوره هائی که به این لفظ ’حم’ آغاز میگردد و آن نام اعظم خداست. (از اقرب الموارد)
ابن خالویه گوید: حوامیم جَمعِ واژۀ حم، از کلام عرب نیست، بلکه کلام کودکان است که گویند: تعلمنا الحوامیم بلکه جمع آن آل حم (حا میم) یا ذوات حم است و آن هفت سوره است از قرآن: المؤمن، فصلّت، الشوری، الزخرف، الدخان، الجاثیه، الاحقاف یعنی سوره هائی که به این لفظ ’حم’ آغاز میگردد و آن نام اعظم خداست. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ طس (ج طس، صواب ذوات طواسین است). (منتهی الارب). سورتهای مسمی به طس یعنی الطاء اشارت است به طهارت قدس الهی و السین عبارت است از سنائی لایتناهی ̍ و قیل الطاء طلب روندگان راه و السین سلامت قلوب از ماسوی اﷲ، و یقول ایزد سبحانه و تعالی سوگند یاد کرده به طوبی، درخت بهشت و سدرهالمنتهی. (آنندراج)
جَمعِ واژۀ طس (ج ِ طس، صواب ذوات طواسین است). (منتهی الارب). سورتهای مسمی به طس یعنی الطاء اشارت است به طهارت قدس الهی و السین عبارت است از سنائی لایتناهی ̍ و قیل الطاء طلب روندگان راه و السین سلامت قلوب از ماسوی اﷲ، و یقول ایزد سبحانه و تعالی سوگند یاد کرده به طوبی، درخت بهشت و سدرهالمنتهی. (آنندراج)
کتابهای وقت جاهلیت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، جمع واژۀ روسم. (از معجم متن اللغه) (المنجد). رجوع به روسم شود، در قیاسات خطابی آنچه به حسب ظن منتج بود نه بحقیقت آن را رواسیم خوانند. (اساس الاقتباس ص 538)
کتابهای وقت جاهلیت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، جَمعِ واژۀ رَوسَم. (از معجم متن اللغه) (المنجد). رجوع به روسم شود، در قیاسات خطابی آنچه به حسب ظن منتج بود نه بحقیقت آن را رواسیم خوانند. (اساس الاقتباس ص 538)
جسمی است جامد نرم که با ناخن مخطط میگردد و با چاقو بریده میشود مانند سدیم. در نفت حفظ میشود و در 635 درجه ذوب میگردد و در 756 درجه میجوشد. سطحش کدر ولی مقطعش نقره یی است. مانند سدیم با آب ئیدرژن میدهد و در اکسیژن و کلر میسوزد و بصورت کلرور در آب دریاها و بصورت نیترات در شوره زارها دیده میشود. پتاسیم را بوسیله تجزیه الکتریکی کلرور دو پتاسیم بدست میاورند
جسمی است جامد نرم که با ناخن مخطط میگردد و با چاقو بریده میشود مانند سدیم. در نفت حفظ میشود و در 635 درجه ذوب میگردد و در 756 درجه میجوشد. سطحش کدر ولی مقطعش نقره یی است. مانند سدیم با آب ئیدرژن میدهد و در اکسیژن و کلر میسوزد و بصورت کلرور در آب دریاها و بصورت نیترات در شوره زارها دیده میشود. پتاسیم را بوسیله تجزیه الکتریکی کلرور دو پتاسیم بدست میاورند
فرانسوی شخارک جسمی است جامد نرم که با ناخن مخطط میگردد و با چاقو بریده میشود مانند سدیم. در نفت حفظ میشود و در 635 درجه ذوب میگردد و در 756 درجه میجوشد. سطحش کدر ولی مقطعش نقره یی است. مانند سدیم با آب ئیدرژن میدهد و در اکسیژن و کلر میسوزد و بصورت کلرور در آب دریاها و بصورت نیترات در شوره زارها دیده میشود. پتاسیم را بوسیله تجزیه الکتریکی کلرور دو پتاسیم بدست میاورند
فرانسوی شخارک جسمی است جامد نرم که با ناخن مخطط میگردد و با چاقو بریده میشود مانند سدیم. در نفت حفظ میشود و در 635 درجه ذوب میگردد و در 756 درجه میجوشد. سطحش کدر ولی مقطعش نقره یی است. مانند سدیم با آب ئیدرژن میدهد و در اکسیژن و کلر میسوزد و بصورت کلرور در آب دریاها و بصورت نیترات در شوره زارها دیده میشود. پتاسیم را بوسیله تجزیه الکتریکی کلرور دو پتاسیم بدست میاورند
عنصری فلزی با حرف اختصاری K، نقره ای رنگ و نرم که در برابر هوا و آب خود به خود آتش می گیرد و به صورت کلرو در آب دریاها و به صورت نیترات در شوره زارها دیده می شود
عنصری فلزی با حرف اختصاری K، نقره ای رنگ و نرم که در برابر هوا و آب خود به خود آتش می گیرد و به صورت کلرو در آب دریاها و به صورت نیترات در شوره زارها دیده می شود