جدول جو
جدول جو

معنی طهمه - جستجوی لغت در جدول جو

طهمه
غذای مطبوع لذت بخش که مردم خوش خوراک در خوردن آن افراط کنند. (از دزی ج 2 ص 65)
لغت نامه دهخدا
طهمه
(طُ مَ)
سیاه زردی مایل یا تیره با اندک سیاهی یا سرخ که بسپیدی زند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طهمه
(طَ هَِ مَ)
امرأه ٌ طهمهٌ، زنی که رخسار او کم گوشت باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طعمه
تصویر طعمه
خوراکی که برای به صید حیوانات و ماهیان استفاده می شود، جانور کوچکی که خوراک جانوران قوی تر می شود، کسی یا چیزی که برای سوءاستفاده مورد توجه قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
بیابان، دشت بی آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طامه
تصویر طامه
بلای سخت که بالاتر از همۀ بلاها باشد، داهیه، بلا، حادثۀ عظیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
مؤنث واژۀ مهمّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طهره
تصویر طهره
پاکی، پاکیزگی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ مَ)
لغتی است در تهامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ مَ)
بدبوئی گوشت. یقال: فی اللحم تهمه، زمین که از آن به سی دریا فرودآیند. تهم مثله کانهما مصدران من تهامه لأن التهائم متصوبه الی البحر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ هََ مَ / تُ مَ)
از ’وه م’، بدگمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسم است از اتهام. ج، تهمات و تهم. (از اقرب الموارد). رجوع به تهمت شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ مَ / مِ)
پاره شده و ناقص. (برهان) (هفت قلزم) (مؤید الفضلا). لغت دساتیری است که از ترکیب ’ا’ و ’همه’ ساخته اند. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
ستور ریزه مانند بره و بزغاله و گوساله. ج، بهم، بهم، بهام. جج، بهامات. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بچۀ گوسفند نر و ماده و اول بچه که گوسفند بزاید. (مهذب الاسماء). بچۀ گوسفند چون از مادر بر زمین افتد اگر از میش باشد و اگر بز و اگر از نر باشد و اگر از ماده آنرا سخله و بهمه گویند. (تاریخ قم ص 187)
لغت نامه دهخدا
(بَ هَِ مَ)
ارض بهمه، زمین بهمی ناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بهمی شود
لغت نامه دهخدا
(بُ مَ)
دلاوری که کسی بر وی دست نیابد. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلیر. (آنندراج). مرد دلیر که بر او ظفر نباشد. (مهذب الاسماء) ، نام آهنگی است. رجوع به آهنگ شود. رجوع به بهمن شود
لغت نامه دهخدا
(بُ مَ / مِ)
چیز بی بها وبی قیمت.
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان جی بخش حومه شهرستان اصفهان. در چهارهزارگزی شمال اصفهان و سه هزارگزی باختر راه اصفهان به برخواره. جلگه و معتدل. با 161 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات، پنبه و تریاک و صیفی. شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طهفه
تصویر طهفه
تکه پاره، زبوده از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرمه
تصویر طرمه
کبود دندانی، کوره
فرهنگ لغت هوشیار
خرد ستور: بره بزغاله گوساله سیاشب شب های بی ماه خر سنگ، کار دشوار، یل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهمه
تصویر دهمه
سیاهی سیاه شدن، فروگرفتن در گریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهمه
تصویر زهمه
بوی گند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهمه
تصویر سهمه
بهره، خویشاوندی
فرهنگ لغت هوشیار
پتیاره (بال) آسیب سخت بلای بزرگ حادثه عظیم، جمع طامات، روز قیامت، طامات
فرهنگ لغت هوشیار
را ه کار راه پیشه، درآمد خورش، به خوردن خواندن مهمانی، روزی، درآمد، چشته، پایدام دانه که برای شکار ریزند، باج، پروه (غنیمت) خوردنی خوراک غذا، جمع طعم، تیولی که از محل خالصه های دیوان می دادند (دوره سلجوقیان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طومه
تصویر طومه
مرگ و میر، پتیاره (بلا) آسیب، سنگ پشت ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهله
تصویر طهله
گیاه اندک، تره نازک، تیرگی و تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلمه
تصویر طلمه
کوماج گونه ای از نان نان پهن شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهمه
تصویر نهمه
حاجت، نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
مجازاً ضروری، در اندوه اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهامه
تصویر طهامه
آشپزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهره
تصویر طهره
پاکی، شستن به آب شستن آبشویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهمه
تصویر مهمه
((مَ مَ))
بیابان خشک، دشت پهناور بی آب و علف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طامه
تصویر طامه
بلای بزرگ، روز قیامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طعمه
تصویر طعمه
((طُ مَ))
خوردنی، خوراک
فرهنگ فارسی معین