پاکی. پاکیزگی. اسم است مر طهارت را. (منتهی الارب) (آنندراج). طهارت: مرده را چون بسوزانند خاکستر او را در آن آب پاشند، و آن را زبدۀ حسنات و طهرۀ آثام و سیئات او دانند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414)
پاکی. پاکیزگی. اسم است مر طهارت را. (منتهی الارب) (آنندراج). طهارت: مرده را چون بسوزانند خاکستر او را در آن آب پاشند، و آن را زبدۀ حسنات و طهرۀ آثام و سیئات او دانند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414)
عضوی کیسه مانند که به کبد چسبیده و صفرا در آن جا دارد، کیسۀ زرداب، کیسۀ صفرا، قدما معتقد بودند که ترس شدید سبب ترکیدن زهره می شود کنایه از دلیری، یارا، جرات، برای مثال یکی زهرۀ خرج کردن نداشت / زرش بود و یارای خوردن نداشت (سعدی۱ - ۹۵)
عضوی کیسه مانند که به کبد چسبیده و صفرا در آن جا دارد، کیسۀ زرداب، کیسۀ صفرا، قدما معتقد بودند که ترس شدید سبب ترکیدن زهره می شود کنایه از دلیری، یارا، جرات، برای مِثال یکی زهرۀ خرج کردن نداشت / زرش بود و یارای خوردن نداشت (سعدی۱ - ۹۵)
مشهور، نامدار، نامور، معروف، مشهور به نیکی یا بدی، انگشت نما، کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند، کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد، معروف، مشهور، انگشت کش، مشارٌ بالبنان، تابلو، انگشت نشان شهرۀ آفاق: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، برای مثال بی ریاضت نتوان شهرۀ آفاق شدن / مه چو لاغر شود انگشت نما می گردد (صائب - لغت نامه - شهره) شهرۀ عالم: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، شهرۀ آفاق
مشهور، نامدار، نامور، معروف، مشهور به نیکی یا بدی، اَنگُشت نَما، کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند، کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد، معروف، مشهور، اَنگِشت کَش، مُشارٌ بِالبَنان، تابلُو، اَنگُشت نِشان شهرۀ آفاق: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، برای مِثال بی ریاضت نتوان شهرۀ آفاق شدن / مه چو لاغر شود انگشت نما می گردد (صائب - لغت نامه - شهره) شهرۀ عالم: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، شهرۀ آفاق
سبب طهارت، و منه الحدیث: السواک مطهره للفم مرضات للرب، یعنی مسواک سبب پاکی و نزاهت دهان و خشنودی خداوندجهان است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
سبب طهارت، و منه الحدیث: السواک مطهره للفم مرضات للرب، یعنی مسواک سبب پاکی و نزاهت دهان و خشنودی خداوندجهان است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
ظرفی که بدان طهارت کنند و آب دست دان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آبدستان. (دهار). آفتابه و ظرف آب که بدان وضو کنند. (غیاث). ابریق. آفتابه. کوزه که در آن آب کنند و در سفر با خود دارند و به ستور یا کجاوه و پالکی یا ارابه آویزند و عوام الناس متاره گویند. قمقمه. ابریق چرمین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در قوصره همی به سفر خواست رفت جان ز آن برگرفت سفرۀ درخورد و مطهره. ناصرخسرو. که بیاور مطهره اینجا به پیش تا بشویم جمله را با دست خویش. مولوی. در طهارت زاهد عبدالحقی از کلاه زردکش بین مطهره. نظام قاری (دیوان چ استانبول ص 25). و رجوع به متاره شود. - امثال: مطهره به گرو رفته است، به کسی اطلاق کنند که دارایی خود را از دست داده باشد. ، غسلخانه. ج، مطاهر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ظرفی که بدان طهارت کنند و آب دست دان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آبدستان. (دهار). آفتابه و ظرف آب که بدان وضو کنند. (غیاث). ابریق. آفتابه. کوزه که در آن آب کنند و در سفر با خود دارند و به ستور یا کجاوه و پالکی یا ارابه آویزند و عوام الناس متاره گویند. قمقمه. ابریق چرمین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در قوصره همی به سفر خواست رفت جان ز آن برگرفت سفرۀ درخورد و مطهره. ناصرخسرو. که بیاور مطهره اینجا به پیش تا بشویم جمله را با دست خویش. مولوی. در طهارت زاهد عبدالحقی از کلاه زردکش بین مطهره. نظام قاری (دیوان چ استانبول ص 25). و رجوع به متاره شود. - امثال: مطهره به گرو رفته است، به کسی اطلاق کنند که دارایی خود را از دست داده باشد. ، غسلخانه. ج، مطاهر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پاک و پاکیزه. (از ناظم الاطباء). پاکیزه. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 104) : و لهم فیها ازواج مطهره و هم فیها خالدون. (قرآن 25/2). مرفوعه مطهره. (قرآن 14/80). رسول من اﷲ یتلوا صحفا مطهره. (قرآن 2/98). - روضهمطهره، قبر پاک و پاکیزه و مقدس. (ناظم الاطباء)
پاک و پاکیزه. (از ناظم الاطباء). پاکیزه. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 104) : و لهم فیها ازواج مطهره و هم فیها خالدون. (قرآن 25/2). مرفوعه مطهره. (قرآن 14/80). رسول من اﷲ یتلوا صحفا مطهره. (قرآن 2/98). - روضهمطهره، قبر پاک و پاکیزه و مقدس. (ناظم الاطباء)
پرنده ایست از راسته سبکبالان از دسته مخروطی نوکان از خانواده گنجشکان که شبیه به بلبل و بسیار خوش آواز است و پرهایش زرد آمیخته به سبز و دارای منقاری کوتاه و پاهایی کوتاه و ضعیف و دمی هلالی است
پرنده ایست از راسته سبکبالان از دسته مخروطی نوکان از خانواده گنجشکان که شبیه به بلبل و بسیار خوش آواز است و پرهایش زرد آمیخته به سبز و دارای منقاری کوتاه و پاهایی کوتاه و ضعیف و دمی هلالی است
سنسکریت اردو داس تیغ کج نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد، یا دهره دهر هلال ماه. یا دهره صبح روشنی صبح
سنسکریت اردو داس تیغ کج نوعی حربه دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است، داس، شمشیر کوچک دودمه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز باشد، یا دهره دهر هلال ماه. یا دهره صبح روشنی صبح
پاکخانه چغل آبتابه این واژه را به نادرست آفتابه گویند آبدستان بشیز متاره این واژه در برهان آمده برابر با مطهره که گمان می رود دگر گشته همان واژه تازی باشد مطهره در فارسی مونث مطهر بنگرید به مطهر آفتابه ابریق: سه پایه ای دید و مطهره از و در آویخته مطهره برگرفت و ببالین سیاه گیل آمد و آب در گلوی سیاه گلی ریخت، ظرفی که بدان و ضو گیرند، جایی که در آن طهارت کنند و تن را بشویند، جمع مطاهر. مونث مطهر: بنات مکرمه و زوجات مطهره و سایر خدمه حرم بشرف پای بوس مشرف شدند، جمع مطهرات. مونث مطهر، جمع مطهرات
پاکخانه چغل آبتابه این واژه را به نادرست آفتابه گویند آبدستان بشیز متاره این واژه در برهان آمده برابر با مطهره که گمان می رود دگر گشته همان واژه تازی باشد مطهره در فارسی مونث مطهر بنگرید به مطهر آفتابه ابریق: سه پایه ای دید و مطهره از و در آویخته مطهره برگرفت و ببالین سیاه گیل آمد و آب در گلوی سیاه گلی ریخت، ظرفی که بدان و ضو گیرند، جایی که در آن طهارت کنند و تن را بشویند، جمع مطاهر. مونث مطهر: بنات مکرمه و زوجات مطهره و سایر خدمه حرم بشرف پای بوس مشرف شدند، جمع مطهرات. مونث مطهر، جمع مطهرات