جدول جو
جدول جو

معنی طنفس - جستجوی لغت در جدول جو

طنفس
(طِ فِ)
هیچکاره. (منتهی الارب). زبون، بد. (منتخب اللغات). ناخوش منظر. زشت روی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنفس
تصویر تنفس
نفس کشیدن، دم زدن، جذب اکسیژن و دفع دی اکسیدکربن به وسیلۀ ریه
تنفس مصنوعی: در پزشکی حرکاتی که با دست یا به وسیلۀ اسباب به ریه های کسی که در اثر غرق شدن یا عارضۀ دیگری نفسش قطع شده باشد داده می شود تا هوا به ریه های او وارد شود و شروع به تنفس طبیعی بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفس
تصویر انفس
نفیس تر، گران بهاتر، گرانمایه تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنفسه
تصویر طنفسه
بساط، گستردنی، فرش، زیلو، حصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفس
تصویر انفس
نفس ها، جان ها، تن ها، جسدها، خون ها، جمع واژۀ نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنافس
تصویر طنافس
جمع واژۀ طنفسه، بساط، گستردنی، فرش، زیلو، حصیر
فرهنگ فارسی عمید
(طَ فَ سَ / طِ فَ سَ / طُ فَ سَ / طَ فِ سَ)
گستردنی. (منتهی الارب) : زیلو، فرش پیشگاه، طنفسه ای بود که پیش خانه بازافکنند از فرش. (لغت نامۀ اسدی). بوریامانندی از شاخ خرما بر پهن یک گز. ج، طنافس. (منتهی الارب). از فارسی تبسه، حصیری از سعف که عرض آن ذراعی است. مصلای مانند حصیر که از برگ خرما بافند. (منتخب اللغات). نهالی. (دهار). نهالی از ابریشم. (مهذب الاسماء). توشک. بساط. (تفلیسی)، جامه. (منتهی الارب) : و از وی (از ناحیت روم) جامۀ دیباو سندس و میسانی و طنفسه و جورب و شلواربندهای با قیمت بسیار خیزد. (حدود العالم). طنفسه، روی جامه از ابریشم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
زشت خوی گردیدن بعد نیکخوئی، پوشیدن جامه های بسیار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طنافس
تصویر طنافس
زشت خویی گردیدن پس از نیکخویی، پوشیدن جامه های بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نفس، بمعنی روح و ذات است و عالم انفسی مراد از عالم ارواح و عالم باطنی کنایه از عالم ظاهری و عالم اجسام گرانبهاتر، قیمتی تر گرانبهاتر، قیمتی تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنفس
تصویر حنفس
زن بی شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
نفس زدن، دم بر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنفسه
تصویر طنفسه
پارسی تازی گشته تنبسه: زیغگونه ای از برگ خرما، نهالی دوشک، جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفس
تصویر انفس
((اَ فُ))
جمع نفس، نفس ها، جان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
((تَ نَ فُّ))
نفس کشیدن، تفرج کردن، استراحت و تعطیل بین ساعت های درس و کار مجلس، انجمن یا دادگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طنفسه
تصویر طنفسه
زشت، خوی گردیدن پس از نیک خویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طنفسه
تصویر طنفسه
((طَ فَ س ِ یا سَ))
بوریا مانندی از شاخه خرما، زیلو، فرش، نهالی، تشک، جامه، جمع طنافس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
دم و بازدم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
Breathiness, Respiration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
respiration, (FR) respiration
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
呼吸 , 呼吸
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
נשימה , נְשִׁימָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
श्वास , श्वसन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
pernapasan, (ID) pernapasan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
การหายใจ , การหายใจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
ademhaling, (NL) ademhaling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
Atmung, (DE) Atmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
respiración, (ES) respiración
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
respirazione, (IT) respirazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
respiração, (PT) respiração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
呼吸 , 呼吸
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
oddychanie, (PL) oddychanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
дихання , дихання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
дыхание , дыхание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
호흡 , 호흡
دیکشنری فارسی به کره ای