پوشیدن در زمین. (منتهی الارب). پوشیدن. در زیر خاک کردن. (منتخب اللغات). پنهان کردن. (منتهی الارب) (دهار) (تاج المصادر) ، برجستن. (زوزنی). برجستن بسوی نشیب یا بسوی هوا. طمار. طمور. (منتهی الارب). جستن ببالا یا بپائین، آماس کردن زخم. (منتخب اللغات). آماسیدن زخم. (منتهی الارب) ، پر کردن مطموره یعنی ته خانه از طعام و جز آن. (منتخب اللغات). پر کردن مطموره از طعام و جز آن، طمر فی ضریعه (مجهولاً) ، درد کرد دندان او. (منتهی الارب)
پوشیدن در زمین. (منتهی الارب). پوشیدن. در زیر خاک کردن. (منتخب اللغات). پنهان کردن. (منتهی الارب) (دهار) (تاج المصادر) ، برجستن. (زوزنی). برجستن بسوی نشیب یا بسوی هوا. طمار. طمور. (منتهی الارب). جستن ببالا یا بپائین، آماس کردن زخم. (منتخب اللغات). آماسیدن زخم. (منتهی الارب) ، پر کردن مطموره یعنی ته خانه از طعام و جز آن. (منتخب اللغات). پر کردن مطموره از طعام و جز آن، طُمِر فی ضریعه (مجهولاً) ، درد کرد دندان او. (منتهی الارب)
جمع واژۀ طرّه. موی پیشانیها، کرانه های هر چیز و وادیها، نقوش جامه، کناره های بام. (غیاث اللغات) (آنندراج) (در دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ص 74لفظ طرر بمعنی دیگری آمده و آن مصحف است و تحقیق آن در ضمن شرح معنی طزر آمده است. رجوع به طزر شود)
جَمعِ واژۀ طُرّه. موی پیشانیها، کرانه های هر چیز و وادیها، نقوش جامه، کناره های بام. (غیاث اللغات) (آنندراج) (در دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ص 74لفظ طرر بمعنی دیگری آمده و آن مصحف است و تحقیق آن در ضمن شرح معنی طزر آمده است. رجوع به طزر شود)
کلمه عبری بمعنی کفارۀ گناه، دهم روز از تشرین که جهودان در آن روزه دارند در مدت 25 ساعت و ابتدا کنند روز نهم پیش از آفتاب فروشدن نیم ساعت و تمام شود بروز دهم نیم ساعت گذشته از غروب و نشاید که این کبور بروز یکشنبه افتد یا به سه شنبه و یا بروز آدینه. و نام دیگر آن عاشور باشد. (التفهیم ص 244)
کلمه عبری بمعنی کفارۀ گناه، دهم روز از تشرین که جهودان در آن روزه دارند در مدت 25 ساعت و ابتدا کنند روز نهم پیش از آفتاب فروشدن نیم ساعت و تمام شود بروز دهم نیم ساعت گذشته از غروب و نشاید که این کبور بروز یکشنبه افتد یا به سه شنبه و یا بروز آدینه. و نام دیگر آن عاشور باشد. (التفهیم ص 244)
بیدانجیر را گویند. آن دانه ای باشد که از آن روغن گیرند و بعربی خروع خوانند. (برهان) (آنندراج). خروع. کرچک. به رومی خروع است. (فهرست مخزن الادویه). خروع است. (اختیارات بدیعی). رجوع به دزی ج 2 ص 6 شود
بیدانجیر را گویند. آن دانه ای باشد که از آن روغن گیرند و بعربی خروع خوانند. (برهان) (آنندراج). خروع. کرچک. به رومی خروع است. (فهرست مخزن الادویه). خروع است. (اختیارات بدیعی). رجوع به دزی ج 2 ص 6 شود