جدول جو
جدول جو

معنی طماسله - جستجوی لغت در جدول جو

طماسله(طَ سِ لَ)
جمع واژۀ طمسل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امساله
تصویر امساله
مربوط به امسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مماطله
تصویر مماطله
کاری را به تاخیر انداختن، امروزوفردا کردن، درنگ و تاخیر در کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
نامه، به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماسره
تصویر سماسره
سمسار، دکان داری که اسباب دست دوم را خرید و فروش می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مماثله
تصویر مماثله
مانند شدن، مثل هم شدن، کسی یا چیزی را به دیگری مانند کردن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
عاجز گردیدن از زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ)
تخمین. دید. حرز
لغت نامه دهخدا
(حَصْوْ)
حرز کردن. اندازه نمودن، نگاه داشتن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
نامه و پیغام کردن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماثله
تصویر مماثله
مماثله و مماثلت در فارسی: مانندگی مانند شدن، مانندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مماحله
تصویر مماحله
زور آزمایی، دشمنی، همفریبی، نابود کردن، پایان نگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمسله
تصویر طمسله
به ستوه آمدن از دست زن
فرهنگ لغت هوشیار
مطاوله و مطاولت در فارسی: درنگی کردن، دیر کردن، نبرد کردن، دور افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
مماطله و مماطلت در فارسی: درنگ کردن، دیر کاری دول (گویش تهرانی) تاخیر کردن در کاری یا در حق کسی معطل کردن در انتظار نگه داشتن، تاخیر درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباسله
تصویر مباسله
مباسله در فارسی: تاخت و تاز تاختن حمله کردن در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلاطله
تصویر طلاطله
خروسک از بیماری ها، گوشکان (لوزتین)، درد بی درمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماسره
تصویر سماسره
جمع سمسار، از ریشه پارسی سپسایان سفساران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماسیه
تصویر حماسیه
مونث حماسی: اشعار حماسیه، جمع حماسیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امساله
تصویر امساله
منسوب به امسال، همین سال امسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماله
تصویر طماله
اسپانیایی تازی گشته مشک چوپان از گیاهان مشک چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماعیه
تصویر طماعیه
آزمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
((مُ س لِ))
به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن، نامه، مکتوب، جمع مراسلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مماطله
تصویر مماطله
((مُ طَ لِ یا لَ))
معطل کردن، در انتظار نگه داشتن، تاخیر، درنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
Correspondence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondentie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
corrispondenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
correspondência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
кореспонденція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
переписка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
korespondencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
Korrespondenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مراسله
تصویر مراسله
पत्राचार
دیکشنری فارسی به هندی