کلمه عبری بمعنی کفارۀ گناه، دهم روز از تشرین که جهودان در آن روزه دارند در مدت 25 ساعت و ابتدا کنند روز نهم پیش از آفتاب فروشدن نیم ساعت و تمام شود بروز دهم نیم ساعت گذشته از غروب و نشاید که این کبور بروز یکشنبه افتد یا به سه شنبه و یا بروز آدینه. و نام دیگر آن عاشور باشد. (التفهیم ص 244)
کلمه عبری بمعنی کفارۀ گناه، دهم روز از تشرین که جهودان در آن روزه دارند در مدت 25 ساعت و ابتدا کنند روز نهم پیش از آفتاب فروشدن نیم ساعت و تمام شود بروز دهم نیم ساعت گذشته از غروب و نشاید که این کبور بروز یکشنبه افتد یا به سه شنبه و یا بروز آدینه. و نام دیگر آن عاشور باشد. (التفهیم ص 244)
ابن احمد العاملی ممدوح محقق از شیخ شمس الدین محمد بن صالح و از سید فخازبن معد الموسوی و دیگر مشایخ خویش روایت کردی، و نیز گویند از سید فخار و شیخ نجیب الدین بن نماز و گروهی دیگرروایت کرد و بر سید رضی الدین علی بن طاوس قرائت کردی و این مرد بسال 634 هجری قمری او را اجازت عطا فرمود و هم بدین سال از جهان درگذشت. گویند شهید در برخی از اجازات خویش آورده که پدر جمال الدین ابا محمد الملکی رحمه الله از شاگردان شیخ علامۀ فاضل نجم الدین طوغان و از مترددین نزد وی در سفر خویش بحجاز بوده است. وفات طمان بزمین طیبۀ مطهره (مدینه) در حدود سال 728 هجری قمری اتفاق افتاده است. (روضات الجنات ص 337)
ابن احمد العاملی ممدوح محقق از شیخ شمس الدین محمد بن صالح و از سید فخازبن معد الموسوی و دیگر مشایخ خویش روایت کردی، و نیز گویند از سید فخار و شیخ نجیب الدین بن نماز و گروهی دیگرروایت کرد و بر سید رضی الدین علی بن طاوس قرائت کردی و این مرد بسال 634 هجری قمری او را اجازت عطا فرمود و هم بدین سال از جهان درگذشت. گویند شهید در برخی از اجازات خویش آورده که پدر جمال الدین ابا محمد الملکی رحمه الله از شاگردان شیخ علامۀ فاضل نجم الدین طوغان و از مترددین نزد وی در سفر خویش بحجاز بوده است. وفات طمان بزمین طیبۀ مطهره (مدینه) در حدود سال 728 هجری قمری اتفاق افتاده است. (روضات الجنات ص 337)
شهری است بنزدیکی حضرموت و آنجا کوهی است بلند و گویند بر چکاد آن شمشیری نهاده شده است، چون آدمی بسوی آن نگرد یا دست بدان یازد باکی نبود اما چون آهنگ بردن آن کند از همه جانب سنگسار شود تا آنگاه که شمشیر ازدست فروگذارد. یاقوت پس از نقل این داستان گوید که این حکایت از اکاذیب است و من آن را محض یادآوری مسائل شگفت انگیزی که آورند یاد کردم. (معجم البلدان)
شهری است بنزدیکی حضرموت و آنجا کوهی است بلند و گویند بر چکاد آن شمشیری نهاده شده است، چون آدمی بسوی آن نگرد یا دست بدان یازد باکی نبود اما چون آهنگ بردن آن کند از همه جانب سنگسار شود تا آنگاه که شمشیر ازدست فروگذارد. یاقوت پس از نقل این داستان گوید که این حکایت از اکاذیب است و من آن را محض یادآوری مسائل شگفت انگیزی که آورند یاد کردم. (معجم البلدان)