جدول جو
جدول جو

معنی طما - جستجوی لغت در جدول جو

طما
کوهی یا رودباری است نزدیکی اجاء. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طماع
تصویر طماع
پرطمع، طمع کار، حریص، آزمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمانینه
تصویر طمانینه
آرام گرفتن، قرار گرفتن، آرامش، قرار، سکون، سنگینی، وقار
فرهنگ فارسی عمید
(طَ مِ)
کوهی است، و گویند نام سور دمشق است، قصری است در کوفه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
بلند نگریستن بچیزی. (زوزنی). طمح. منتهی الارب) ، سرکشی کردن. (منتخب اللغات). طمح. (منتهی الارب) ، آرمیدن با زن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ ما)
نام مردی از بنی اسد. بعثوه الی قیصر فمحل بامرءالقیس حتی سم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
سرکشی، یقال: فرس فیه طماح، نافرمانی زن از شوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طمْ ما)
نام قبیله ای است. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
برجستن سوی هوا. (منتهی الارب). برجستن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ / رِ)
کلمه عبری بمعنی کفارۀ گناه، دهم روز از تشرین که جهودان در آن روزه دارند در مدت 25 ساعت و ابتدا کنند روز نهم پیش از آفتاب فروشدن نیم ساعت و تمام شود بروز دهم نیم ساعت گذشته از غروب و نشاید که این کبور بروز یکشنبه افتد یا به سه شنبه و یا بروز آدینه. و نام دیگر آن عاشور باشد. (التفهیم ص 244)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ ما)
آزمند. حریص. (منتهی الارب). شره. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
هاید. از مترجمین غزلیات حافظ به لاتینی. (از سعدی تا جامی ص 331)
لاو. شاعر انگلیسی (1785 میلادی). (از سعدی تا جامی ص 329)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
ابن احمد العاملی ممدوح محقق از شیخ شمس الدین محمد بن صالح و از سید فخازبن معد الموسوی و دیگر مشایخ خویش روایت کردی، و نیز گویند از سید فخار و شیخ نجیب الدین بن نماز و گروهی دیگرروایت کرد و بر سید رضی الدین علی بن طاوس قرائت کردی و این مرد بسال 634 هجری قمری او را اجازت عطا فرمود و هم بدین سال از جهان درگذشت. گویند شهید در برخی از اجازات خویش آورده که پدر جمال الدین ابا محمد الملکی رحمه الله از شاگردان شیخ علامۀ فاضل نجم الدین طوغان و از مترددین نزد وی در سفر خویش بحجاز بوده است. وفات طمان بزمین طیبۀ مطهره (مدینه) در حدود سال 728 هجری قمری اتفاق افتاده است. (روضات الجنات ص 337)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
طماعیه. آزمند گردیدن و حریص گشتن، امید داشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
آرام و آرامش. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ ما)
بسیارحرص. (منتخب اللغات). طمعکننده. (مهذب الاسماء). پرطمع. طمعکار: او را یعقوب جندی گفتندی، شریری طماعی نادرستی... (تاریخ بیهقی ص 685)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شهری است بنزدیکی حضرموت و آنجا کوهی است بلند و گویند بر چکاد آن شمشیری نهاده شده است، چون آدمی بسوی آن نگرد یا دست بدان یازد باکی نبود اما چون آهنگ بردن آن کند از همه جانب سنگسار شود تا آنگاه که شمشیر ازدست فروگذارد. یاقوت پس از نقل این داستان گوید که این حکایت از اکاذیب است و من آن را محض یادآوری مسائل شگفت انگیزی که آورند یاد کردم. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طماله
تصویر طماله
اسپانیایی تازی گشته مشک چوپان از گیاهان مشک چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماچه
تصویر طماچه
نادرست نویسی توانچه سیلی تپانچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماطم
تصویر طماطم
گوجه فرنگی گوجه فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماعت
تصویر طماعت
آزمند شدن، حریص گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماعه
تصویر طماعه
آزمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماعیه
تصویر طماعیه
آزمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماغه
تصویر طماغه
ترکی کلاه باز کلاه جره جره در پارسی نرینه باز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماقه
تصویر طماقه
ترکی کلاه باز کلاه جره جره در پارسی نرینه باز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمانه
تصویر طمانه
آرامیدن دست کشیدن از کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمانین
تصویر طمانین
آرام آرامش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماق
تصویر طماق
مچ پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماع
تصویر طماع
حریص، طمعکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماح
تصویر طماح
آزمند، حریص
فرهنگ لغت هوشیار
آرام گرفتن و سکون آرامش، آسایش، گرانسنگی، آرامش دل آسود گی آرامیدن قرار گرفتن، آرامش قرار سکون قلب، آسایش استراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماع
تصویر طماع
((طَ مّ))
بسیار طمع کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طمانینه
تصویر طمانینه
آرامش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طماع
تصویر طماع
آزمند
فرهنگ واژه فارسی سره
آزمند، پرحرص، حریص، طمع ورز، پرطمع، آزور، دندان گرد، طمع کار
متضاد: قانع، افزون خواه، زیادخواه، افزون طلب
فرهنگ واژه مترادف متضاد