جدول جو
جدول جو

معنی طلوقه - جستجوی لغت در جدول جو

طلوقه(حَ)
به اعتدال شدن شب و روز یعنی نه گرم و نه سرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طوقه
تصویر طوقه
آنچه شبیه طوق یا چنبر باشد، طوق مانند مثلاً طوقۀ یقه، طوقۀ چاه
فرهنگ فارسی عمید
(لَ قَ)
ساعت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طُو قَ / قِ)
منطقۀ فاصله میان ریشه و کونه با ساقۀ گیاه، چرخه. قواره.
- طوقۀ چاه، حلقۀ آن.
- طوقۀ یقه، زه گریبان
لغت نامه دهخدا
(طَ قَ)
زمینی است گرد نرم میان زمین سخت درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ قَ)
نام اسپی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ قَ)
لیله طلقه، شب نه گرم و نه سرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ قَ)
مرد بسیار طلاق دهنده. طلیق. (منتهی الارب). مردی طلاّق. (مهذب الاسماء). کثیرالتطلیق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُلْ وَ)
لغتی است در طلیه. سپیدی صبح، گردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِلْ وَ)
بچۀ بهائم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
پارۀ مسکه. مسکه، مسکۀ با خرمای تر آمیخته، روغن با خرمای تر آمیخته. (منتهی الارب) ، روغن تازه
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
زن دردگرفته. (بحر الجواهر). زن مبتلاشده به درد زه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). درد زه گرفته. (مهذب الاسماء). زن که دردش است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
شهری است بمغرب از ناحیت زاب کبیر از صقعالجرید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
نام کوهی است. (منتهی الارب). نام کوهکی است در شعر ابن مقبل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طُ زَ)
نام شهری به فرانسه. طلوشه. صاحب الحلل السندسیه گوید: طولوزه شهر کوچکی است که سکان آن شش هزار تن است و موقع سرسبز و خرمی دارد و دارای کارخانه های کاغذسازی است. این شهر بر ساحل نهر اوریه است. (الحلل السندسیه ج 1 ص 338)
لغت نامه دهخدا
(طَ قَ)
طروقهالفحل، مادۀ شتر نر. (منتهی الارب). نه جفت او، طروقهالرجل، زن مرد. (منتهی الارب). نه همسر او. و منه: کان یصبح جنباً من غیر طروقه. (منتهی الارب) ، ناقه طروقهالفحل، به وقتی رسید ناقه که نر داده شود آن را و کذلک المراءه. (منتهی الارب). ماده ای که جوان شود و رغبت نر کند
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
روغن با خرمای تر آمیخته، یا مسکه و خرما با هم ممزوج. (منتهی الارب). طعامی است نفیس و لذیذ یا آنکه مسکه با رطب است. (آنندراج). طعامی که با کره درست کنند. لوقه. (اقرب الموارد). یقال: اشهی من الوقه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لو قَ / بُ لْ لو قَ)
بیابان و زمین نرم هموار، یا آنکه بجز درخت رخامی، دیگر نرویاند، یا زمینی که هیچ نرویاند. (منتهی الارب). مفازه، یا قطعه زمینی که هیچ نرویاند. (از اقرب الموارد). بلوق.
لغت نامه دهخدا
از طوقه تازی چرخه، چنبره پر گر چنبر چرخه قواره، منطقه میان ریشه و گونه با ساقه گیاه. یا طوقه چاه. حلقه چاه. یا طوقه یقه. زه گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلوقه
تصویر خلوقه
خوشررفتاری نرمی، تابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوقه
تصویر الوقه
مسکه خرما سرشیر وخرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوقه
تصویر لوقه
پاس تسو 24، 1 شبانروز (ساعت) کره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوقه
تصویر طوقه
((طُ قِ))
حلقه، حلقه فلزی چرخ دوچرخه یا موتورسیکلت که لاستیک روی آن قرار می گیرد، بخش زیرین چاه که دارای قطر و گشادی بیشتر است
فرهنگ فارسی معین