جدول جو
جدول جو

معنی طلم - جستجوی لغت در جدول جو

طلم
(طُ)
خوان نان نهادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طلم
(حِ)
الضرب ببسط الکف. با کف دست زدن، طلم الخبزه، برابر و درست ساخت نان را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طلم
(طَ لَ)
چرک دندان که از ناکردن مسواک گرد آید. (منتهی الارب). چرک دندان را گویند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
طلم
چرکی دندان خوان نهادن
تصویری از طلم
تصویر طلم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلا
تصویر طلا
(دخترانه)
طلا، فلزی زرد رنگ و نسبتاً نرم، زر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلم
تصویر سلم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام بزرگترین پسر پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
(طِ لِ)
نام شهری بشمال غرب جزائر بنی مزعانه (الجزائر)
لغت نامه دهخدا
(طِ مِ نَ)
شب تاریک، ارض طلمسانه، زمین بی آب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ مَ کَ)
از ولایت مشهور خطاست. (نزهه القلوب چ اروپا ص 258)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
روی ترش کردن. آژنگناک گردانیدن
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ یَ)
شهری است به اسپانیا. مساحت آن 12321 کیلومتر و جمعیت آن 335هزار تن است و خود شهر 64هزار جمعیت دارد. مردم آنجا آن را سالامانکا نامند و آن را امیر محمد بن عبدالرحمن اموی پی افکنده است. یاقوت گوید: شهری است به اندلس از اعمال افرنج که محمد بن عبدالرحمن بن الحکم بن هشام بن عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک آن را پی افکنده و از آنجا گروهی از دانشمندان بیرون آمده اند. و صاحب الحلل السندسیه درباره این شهر چنین آرد: عرب آن را به ’ط’ تلفظ کنند ومردم اسپانیا بجای ’ط’، ’س’ آرند و گویند سالامانکا و آن شهر متوسطی است که 25هزار تن سکنه دارد و مرکز ناحیه و اسقف نشین است. این شهر از روزگار قدیم بسبب دانشگاهی که در آن وجود داشته شهرت یافته است. شهر طلمنکه در سرزمین جلگه و همواری بنیان نهاده شده و هوای آن دارای اختلاف شدیدی است و بیشتر شبیه به هوای برغش است چنانکه در زمستان مانند شهرهای برغش و آبله هوای آن بسیار سرد است و در تابستان گرمای تحمل ناپذیری دارد. نام این شهر در قدیم سالامانتیکا بوده است در سال 217 قبل از میلاد آنیبال کارتاژی بر آن استیلا یافت، سپس در روزگار قدرت رومیان در شمار توابع ولایت لوزیطانی بود و هنگامی که عرب آن شهر را متصرف شد میان مردم اسپانیا و اعراب نبردهای شدیدی روی داد زیرا این شهر در سر راه شهرهائی بود که در تحت نفوذ و قدرت رومیان قرار داشتند، راهی که از مارده به استرقه منتهی میشد. مردم اسپانیا این شهر را نیز مانند دیگر شهرهای شمال اسپانیا از عرب بازستدند و آن را مرکز کشور لیون قرار دادند و الفونس ششم که بر طلیطله استیلا یافته بود آن را همچون دژ مستحکمی قرار داد، چه او گروه انبوهی از سپاهیان و نگهبانان بیگانه را که بیشتر آنان از مردم فرنگ بودند درآن شهر مستقر ساخت. اما عظمت و شهرت حقیقی طلمنکه از هنگامی آغاز میشود که الفونس نهم بسال 1230 میلادی دانشگاه آن شهر را بنیان نهاد و پس از چندی دانشگاه مزبور بمنتهای ترقی و شهرت رسید و از بزرگترین دانشگاههای اروپا نظیر دانشگاه پاریس و اکسفورد بشمار می آمد چنانکه در دانشگاه مزبور در قرن 16 میلادی هفت هزار دانشجو تحصیل میکرده اند که از کشورهای مختلف بدان شهر هجوم آورده بودند. در راهنمای بدیگر آمده است که این دانشگاه معارف عرب را در بقیۀ شهرهای اروپا منتشر میکرد. انحطاط طلمنکه از روزگار فیلیپ دوم آغاز گردیدکه پایتخت خود را از طلیطله تغییر داد و مرکز اسقف ها را که تا آن دوران طلمنکه بود بشهر ولید نقل کرد. عامل مهمتری که در انحطاط آن تأثیری بسزا بخشید این بود که درین شهر گروه بسیاری از موریسک یا بقایای عرب بسر میبردند و چون در سال 1610 میلادی این گروه را به اجبار بیرون راندند خواهی نخواهی عمران شهر بی اندازه نقصان پذیرفت و در روزگار بوناپارت هنگامی که فرنسیس بر اسپانیا استیلا یافت طلمنکه را مرکز نظامی قرار دادند و درنتیجه بسیاری از بناهای آن منهدم گردید. درین شهر میدان عمومی مربعشکلی وجود دارد که از زیباترین میدانهای اسپانیا بشمار میرود. و هم درین شهر پلی قدیمی یافت میشود که از بناهای روزگار فرمانروائی رومیان است. همچنین کلیسیاهای مستحکم و زیبائی مانند سایر کلیسیاهای اسپانیا در طلمنکه دیده میشود. این شهر دارای کتابخانه ای است که 80هزار مجلد کتاب دارد ودر میان کتب مزبور نسخ خطی نفیسی یافت میشود، کتاب خانه مزبور متعلق بدانشگاه میباشد ولی این دانشگاه اهمیتی را که در گذشته داشته از دست داده است و شمارۀ دانشجویان آن بیش از 300 تن نیست. در طلمنکه آثار باستانی فراوان و بناهای باشکوه و سنگهای مرمر گوناگون دیده میشود. (از الحلل السندسیه ج 2 صص 50- 54)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ مَ کی ی)
ابوبکر عبدالله بن ابی عمر بن محمد بن عبدالله بن لب معافری طلمنکی. فرزند ابوعمرو طلمنکی که مانند پدر در دانش و حدیث شهرتی بسزا داشته است. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 54)
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ کی ی)
ابوعمرو یا ابوجعفر احمد بن محمد بن عبدالله بن لب بن یحیی بن محمد معافری طلمنکی که در قرائت مهارت داشته و در آن تصانیفی کرده است. وی حدیث روایت کرده و نود سال زیسته است و محمد بن عبدالله خولانی از وی روایت دارد. (از معجم البلدان). صاحب الحلل السندسیه آرد: ابوعمر طلمنکی از عالمان نامور اندلس بشمار میرود و کسانی که از وی حدیث و دانش فراگرفته اند خود را در زمرۀ دانشمندان متبحر میشمرده اند و نام وی در تراجم علما بسیار آمده است. و رجوع به ابوبکر طلمنکی شود
لغت نامه دهخدا
طلمون مظلوم، شخصی لادی که رئیس دربانان هیکل بوده. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(طُ مَ ثَ)
شهرکی است بین برقه و اسکندریه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شهری است نزدیک برقه در افریقا. (از فهرست نخبهالدهر دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ مَ)
جمع واژۀ طالم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ مَ)
نان کوماج. (منتهی الارب) ، شکار. (مهذب الاسماء) ، صفیحه من حجاره لطابق یخبز علیها، و فی الحدیث انه علیه السلام مر برجل یعالج طلمه لأصحابه فی سفر قد عرق فقال لایصیبه حرجهنم ابداً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الم
تصویر الم
رنج ویدا، دردمندی فرخا دردمند شدن، دردمندی، درد، جمع آلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلم
تصویر حلم
آهستگی، بردباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلم
تصویر جلم
ممرز
فرهنگ لغت هوشیار
سوراخ، ترک -1 رخنه کردن در، ترک دادن، بینی بریدن، اسقاط فاء فعولن است تا (عولن) بماند (فع لن) بجای آن نهند و ثلم دراشعار عرب است و در شعر فارسی نیاید، جمع ثلمت (ثلمه)
فرهنگ لغت هوشیار
کودک سبک، تیر بی پر، تیر منگیا (قمار)، دانه شاهی (سعد سلطانی) از گیاهان، خرگوش کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلم
تصویر بلم
کولی ریزه ماهی (بلم برابر با قایق پارسی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلم
تصویر دلم
کبوتر جاهی از پرندگان بچه مار از خزندگان پیل از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلمسا
تصویر طلمسا
تاریکی، زمین بی نشانه، ابر نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلمه
تصویر طلمه
کوماج گونه ای از نان نان پهن شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلم
تصویر خلم
خشم، غضب و بمعنی یار و دوست هم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلب
تصویر طلب
بستان کاری، جستن، خواست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طلا
تصویر طلا
تلا، زر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طعم
تصویر طعم
مزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ظلم
تصویر ظلم
بیداد، جفا، ستم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سلم
تصویر سلم
لوح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قلم
تصویر قلم
خامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علم
تصویر علم
دانش
فرهنگ واژه فارسی سره