جدول جو
جدول جو

معنی طلطل - جستجوی لغت در جدول جو

طلطل
(طُ طُ)
بیماری پیوسته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طلطل
(طَ طَ)
نام رودباری است نزدیک حلب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
طلطل
بیماری همیشگی
تصویری از طلطل
تصویر طلطل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلل
تصویر طلل
طلّ ها، باران های نرم و اندک با قطره های ریز، جمع واژۀ طلّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلل
تصویر طلل
آثار به جامانده از خانه ای که خراب شده است، ویرانه، کالبد و هیکل چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلول
تصویر طلول
طلل ها، ویرانه ها، کالبدها و هیکل چیزی، جمع واژۀ طلل
فرهنگ فارسی عمید
(طُ)
جمع واژۀ طلل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ طِ / طُ طِ)
بیماریی است در پشت خر که قطع کند آن را. طلاطله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
موضعی است در شعر ابوالصخر الهذلی:
یفیدون القیان مقینات
کاطلاءالنعاج بذی طلال.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
جمع واژۀ طل ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ طِ)
مرگ. (منتهی الارب) ، بیماری مهلک که دوا نپذیرد. بیماری سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
خون رایگان رفته، شیرین، بوریا، یا از برگ درخت بوی جهودان یا ازشاخ نخل یا از پوست آن بافته. ج، اطلّه، طلّه، طلل. (منتهی الارب). حصیر. (مهذب الاسماء). حصیری که از برگ خرما و جز آن بافته باشند. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(طِ لَ)
جمع واژۀ طل ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ لُ)
جمع واژۀ طلیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ)
جمع واژۀ طل ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
اثر سرای. جای خراب. (منتهی الارب). نشان سرای ویران شده. نشان سرای که پیدا بود. (دهار). نشان سرای که از پس ویرانی مانده بود. (مهذب الاسماء). نشانی خانه و سرای ویران شده که بجا مانده باشد. (منتخب اللغات). اثر خانه ویران. آوار خانه ویران. نشان سرا و عمارت خراب. (برهان). ج، اطلال:
رسم دار وقفت فی طلله
کدت اقضی الحیوه من جلله (اجله).
؟ (از منتهی الارب).
، کالبد هر چیزی. (منتهی الارب). شخص هر چیزی. (منتخب اللغات) : حیا اﷲ طللک، ای شخصک. کالبد تن. (مهذب الاسماء). ج، اطلال، طلول، دکان مانندی از سرای که بر آن نشینند، تر و تازه از هر چیزی، روی آب، گویند: مشی علی طلل الماء، ای علی ظهره، طلل السفینه، بادبان کشتی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
رایگان کردن خون کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طلل
تصویر طلل
آثار خانه و عمارت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طلل، ویرانه ها کم دادن کم کردن، خونرایگانی پاک شدن خون بی کیفر ماندن کشنده، بارندگی تنک نرم باریدن، ناچیز گردانیدن، امروز و فردا کردن، اندودن چیزی را، باز داشتن باران نرم با قطرات ریز، جمع طلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیل
تصویر طلیل
شگفت انگیز و نیکو: مرد، شگفت آور هر چیز، خونرایگانی، شبنم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلاطل
تصویر طلاطل
درد پشت، درد بی درمان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طل، ریزه باران ها فارسی گویان ساخته اند به جای طلول و اطلال که رمن طلل است ویرانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلطله
تصویر طلطله
جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلال
تصویر طلال
((طِ))
جمع طل، باران های ریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلال
تصویر طلال
جمع طل، جاهای خراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلل
تصویر طلل
((طَ لَ))
خرابه، نشان به جا مانده از یک خانه یا عمارت ویران، کالبد هر چیزی، جمع اطلال
فرهنگ فارسی معین
بارانهای ریز، نم بارش، خرابه، ویرانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرابه، ویرانه، کالبد، هیکل (هرچیز)
فرهنگ واژه مترادف متضاد