- طلب
- بستان کاری، جستن، خواست
معنی طلب - جستجوی لغت در جدول جو
- طلب
- دسته ای از مردم، گروه، فوجی از لشکر
طلب طلب: گروه گروه، دسته دسته،برای مثال جان پاکان طلب طلب و جوق جوق / آیدت از هر نواحی مست شوق (مولوی - ۵۵۹)
- طلب
- جستجو، جستن، مقابل بدهی، کنایه از پولی یا چیزی که به کسی وام داده باشند
بن مضارع طلبیدن
پسوند متصل به واژه به معنای طلبنده مثلاً آزادی طلب، آشوب طلب، جاه طلب، داوطلب، صلح طلب
در تصوف از مراحل سلوک که در آن سالک در پی یافتن حق و حقیقت است
جمع واژۀ طالب، خواستار ها
طلب کردن: درخواست کردن، خواستن،برای مثال طلب کردم ز دانایان یکی پند / مرا گفتند با نادان مپیوند جستجو کردن، جستن(سعدی - ۱۸۵) ، چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند(سعدی - ۹۴)
- طلب
- خواستن، خواهش
- طلب ((طَ لَ))
- خواستن، خواست، خواهش، در فارسی پولی که به عنوان قرض به کسی داده باشند
- طلب ((طُ))
- گروه طلب کنندگان، گروهی که در یک جا جمع شده باشند
- طلب ((طِ))
- مرد خواهان زنان، زن خواسته مرد، معشوق، جمع اطلاب، طلبه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خواهی
هاوشت
طالب، دانشجوی علوم قدیمه
دانش پژوهان، جویندگان علم، جمع طالب
جمع طلیب، جست و جو گران
گفتار، نوشته
پیاپی جستن یا جستن
مسئله ای از علم، موضوع، مساله، جای طلب، مقصد
پیاپی جستن، برای به دست آوردن چیزی بازحمت در جستجوی آن برآمدن
قاتل ابیه
مقصد، مسئله از علم، منظور
بازداشت، ترفندگر، کشیدن، گرفتن، واکش، فراخوانی
گرد کننده
پارسی تازی گشته دلب چنار از گیاهان
خواهندگان، دین آموزان، هاوشتان
تلا، زر
جمع زلبه، نواله ها
سرزنش کردن
گناه کردن، کشاندن، کشیده شدن، کشیدن از جائی به جای دیگر
شور و غوغا