مهمان ناخوانده. (دهار). ناخوانده ای که به همراه به مهمان خوانده درآید. آنکه بی دعوت همراه میهمانان درآید. آنکه ناخوانده به مهمانی رود. (منتخب اللغات). منسوب به طفیل الاعراس یا طفیل العرائس یعنی طفیل بن زلال کوفی که به مهمانیها ناخوانده رفتی. انگل. سورچران. ضیفن. (دهار) (منتخب اللغات). کاسه لیس. شولقی. قرواش. ابوصفر. مفت خوار: بانوی شرق و غرب که چون خوان نهد به بزم عنقا مگس مثال طفیلی ّ خوان اوست. خاقانی. ما زله خوار مائدۀ میر حاجبیم نعمان روزگار طفیلی خوان ماست. خاقانی. کریمان دوست تر دارند مهمان طفیلی را. صائب. - طفیلی شراب، واغل. - طفیلی طعام، وارش
مهمان ناخوانده. (دهار). ناخوانده ای که به همراه به مهمان خوانده درآید. آنکه بی دعوت همراه میهمانان درآید. آنکه ناخوانده به مهمانی رود. (منتخب اللغات). منسوب به طفیل الاعراس یا طفیل العرائس یعنی طفیل بن زلال کوفی که به مهمانیها ناخوانده رفتی. انگل. سورچران. ضیفن. (دهار) (منتخب اللغات). کاسه لیس. شولقی. قرواش. ابوصفر. مفت خوار: بانوی شرق و غرب که چون خوان نهد به بزم عنقا مگس مثال طفیلی ّ خوان اوست. خاقانی. ما زله خوار مائدۀ میر حاجبیم نعمان روزگار طفیلی خوان ماست. خاقانی. کریمان دوست تر دارند مهمان طفیلی را. صائب. - طفیلی شراب، واغِل. - طفیلی طعام، وارِش
اصلش از ملوکان جهانشاه پادشاه است. اوقات به بنائی میگذرانید. این بیت از اوست: در باغ نوشکفته نه آن غنچۀ گل است بر چوب کرده گل سر خونین بلبل است. (تحفۀسامی ص 139)
اصلش از ملوکان جهانشاه پادشاه است. اوقات به بنائی میگذرانید. این بیت از اوست: در باغ نوشکفته نه آن غنچۀ گل است بر چوب کرده گل سر خونین بلبل است. (تحفۀسامی ص 139)
کسی یا چیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است، برای مثال سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند (نظامی۳ - ۳۵۶)، کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده. در اصل، نام مردی از بنی امیه بوده که ناخوانده به مهمانی ها می رفته است
کسی یا چیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است، برای مِثال سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند (نظامی۳ - ۳۵۶)، کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده. در اصل، نام مردی از بنی امیه بوده که ناخوانده به مهمانی ها می رفته است
از اتراک خراسان است. اول در کسوت ابدالان میگشت و الحال در خدمت یکی از امرا میباشد. این قطعۀ ترکی از اوست: میر طفیلی که نمک وقتنه سک لرنگ رستم دستانی در هیأت رستمنه بنکر و لیک بنعنه باخمه که خراسانی در. (تحفۀ سامی ص 186)
از اتراک خراسان است. اول در کسوت ابدالان میگشت و الحال در خدمت یکی از امرا میباشد. این قطعۀ ترکی از اوست: میر طفیلی که نمک وقتنه سک لرنگ رستم دستانی در هیأت رستمنه بنکر و لیک بنعنه باخمه که خراسانی در. (تحفۀ سامی ص 186)
منسوب به فیل که نام جد خاندانی است، (سمعانی)، به رنگ فیل، رنگی است میان خاکستری و سربی، کبود، (یادداشتهای مؤلف)، در اصطلاح نقاشان امروز رنگ خاکستری بسیار روشن را گویند
منسوب به فیل که نام جد خاندانی است، (سمعانی)، به رنگ فیل، رنگی است میان خاکستری و سربی، کبود، (یادداشتهای مؤلف)، در اصطلاح نقاشان امروز رنگ خاکستری بسیار روشن را گویند
طفیل و شامه دو کوهند به ده فرسنگی مکه. عرام گوید طفیل کوهک بسیار سیاهی است در میان پشته ای از ریگ متصل به هرشی. اصمعی در کتاب الجزیره و رخمه گوید: آبی است خاصه مر بنی دئل را در کوهکی بنام طفیل و شامه کوهک دیگری است نزدیک آن. (از معجم البلدان)
طفیل و شامه دو کوهند به ده فرسنگی مکه. عرام گوید طفیل کوهک بسیار سیاهی است در میان پشته ای از ریگ متصل به هرشی. اصمعی در کتاب الجزیره و رخمه گوید: آبی است خاصه مر بنی دئل را در کوهکی بنام طفیل و شامه کوهک دیگری است نزدیک آن. (از معجم البلدان)
یکی از طوایف قشقایی ایران که مرکب از 150 خانوار و مسکن آنها در اطراف شیراز است، (یادداشت مؤلف)، ساکن ناحیۀ گاماسیاب و درۀ سیمره و ابریز هستند، (یادداشت دیگر)
یکی از طوایف قشقایی ایران که مرکب از 150 خانوار و مسکن آنها در اطراف شیراز است، (یادداشت مؤلف)، ساکن ناحیۀ گاماسیاب و درۀ سیمره و ابریز هستند، (یادداشت دیگر)
ابن زلال کوفی. از اولاد عبدالله بن غطفان بن سعد است و او را طفیل الاعراس و طفیل العرائس خواندندی بدانجهت که در طعام ولیمه ناخوانده آمدی. طفیلی ناخوانده به مهمانی آینده منسوب به وی است. نسب ذلک الفعل الی اول من فعله. (منتهی الارب). رجوع به طفیلی و طفیل العرائس شود ابن مالک بن جعفر بن کلاب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه. فارس قرزل. از مردان عرب و اسیرکننده معبدبن زراره سید مضر در یوم رحرحان. او راست: قضینا الحزن من عبس و کانت منیه معبد فینا هزالا. رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 8، 9 و ج 3 ص 303 شود
ابن زلال کوفی. از اولاد عبدالله بن غطفان بن سعد است و او را طفیل الاعراس و طفیل العرائس خواندندی بدانجهت که در طعام ولیمه ناخوانده آمدی. طفیلی ناخوانده به مهمانی آینده منسوب به وی است. نسب ذلک الفعل الی اول من فعله. (منتهی الارب). رجوع به طفیلی و طفیل العرائس شود ابن مالک بن جعفر بن کلاب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه. فارس قُرزُل. از مردان عرب و اسیرکننده معبدبن زراره سید مضر در یوم رحرحان. او راست: قضینا الحزن من عَبس و کانت مَنیهُ مَعبد فینا هُزالا. رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 8، 9 و ج 3 ص 303 شود
شاید مخفف طفیلی باشد. رجوع به طفیلی شود که نام شخصی است از بنی امیه که در حالت عسرت و تنگدستی به شادیهای مردم بی طلب رفتی و او را طفیل العرایس گفتندی. فارسیان این لفظرا به دو معنی استعمال کنند، یکی مهمان ناخوانده و دوم همراه کسی رفتن بی طلب و ضیافت و بدین معنی به صلۀ ’با’ و ’از’ هر دو استعمال کنند... و گاهی بمعنی مولدین یاء در آخر زائد کرده طفیلی گویند و گاهی لفظ طفیل در محاورۀ فارسیان مجازاً، بمعنی وسیله و ذریعه آید و گاهی یاء طفیلی مصدری باشد بمعنی طفیل شدن. (آنندراج) : دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سرا تن طفیل و شاهد دل میهمان آورده ام. خاقانی. کعبۀ سنگین مثال کعبۀ جان کرده اند خاصگان این را طفیل دیدن آن دیده اند. خاقانی. سرخیل توئی و جمله خیلند مقصود توئی همه طفیلند. نظامی. خود جهان آن یک کس است و باقیان جمله اتباع وطفیلند ای فلان. مولوی. که باشند مشتی گدایان خیل به مهمان دارالسلامت طفیل. سعدی. طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری. حافظ
شاید مخفف طفیلی باشد. رجوع به طفیلی شود که نام شخصی است از بنی امیه که در حالت عسرت و تنگدستی به شادیهای مردم بی طلب رفتی و او را طفیل العرایس گفتندی. فارسیان این لفظرا به دو معنی استعمال کنند، یکی مهمان ناخوانده و دوم همراه کسی رفتن بی طلب و ضیافت و بدین معنی به صلۀ ’با’ و ’از’ هر دو استعمال کنند... و گاهی بمعنی مولدین یاء در آخر زائد کرده طفیلی گویند و گاهی لفظ طفیل در محاورۀ فارسیان مجازاً، بمعنی وسیله و ذریعه آید و گاهی یاء طفیلی مصدری باشد بمعنی طفیل شدن. (آنندراج) : دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سرا تن طفیل و شاهد دل میهمان آورده ام. خاقانی. کعبۀ سنگین مثال کعبۀ جان کرده اند خاصگان این را طفیل دیدن آن دیده اند. خاقانی. سرخیل توئی و جمله خیلند مقصود توئی همه طفیلند. نظامی. خود جهان آن یک کس است و باقیان جمله اتباع وطفیلند ای فلان. مولوی. که باشند مشتی گدایان خیل به مهمان دارالسلامت طفیل. سعدی. طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری. حافظ
لایاب آب لای دار در تک تالاب ایرمان آن که ناخوانده به میهمانی رود، انگل نزدیک به آرش ایرمان درادب فارسی به کار رفته است، سربار کسی که ناخوانده به مهمانی رود، انگل، به صورت انگل (لازم الاضافه) : من طفیل تو بنوشم آب هم که طفیلی در تبع بجهد زغم. (مثنوی) یا در طفیل کسی. به انگلی وی: چون روم من در طفلیت کور وار ک (مثنوی)
لایاب آب لای دار در تک تالاب ایرمان آن که ناخوانده به میهمانی رود، انگل نزدیک به آرش ایرمان درادب فارسی به کار رفته است، سربار کسی که ناخوانده به مهمانی رود، انگل، به صورت انگل (لازم الاضافه) : من طفیل تو بنوشم آب هم که طفیلی در تبع بجهد زغم. (مثنوی) یا در طفیل کسی. به انگلی وی: چون روم من در طفلیت کور وار ک (مثنوی)