جدول جو
جدول جو

معنی قفیلی

قفیلی
طفیلی، آنکه ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده، وابسته به دیگری، در علم زیست شناسی انگل
تصویری از قفیلی
تصویر قفیلی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قفیلی

طفیلی

طفیلی
میهمان ناخوانده، ناخوانده ای که همراه با میهمان خوانده در آید
طفیلی
فرهنگ لغت هوشیار

طفیلی

طفیلی
انگل، مانند انگل، گیاه یا حیوانی که از گیاه یا حیوان دیگر تغذیه کند
طفیلی
فرهنگ فارسی معین

طفیلی

طفیلی
کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده، کنایه از وابسته به دیگری، در علم زیست شناسی انگل
طفیلی
فرهنگ فارسی عمید

طفیلی

طفیلی
مهمان ناخوانده. (دهار). ناخوانده ای که به همراه به مهمان خوانده درآید. آنکه بی دعوت همراه میهمانان درآید. آنکه ناخوانده به مهمانی رود. (منتخب اللغات). منسوب به طفیل الاعراس یا طفیل العرائس یعنی طفیل بن زلال کوفی که به مهمانیها ناخوانده رفتی. انگل. سورچران. ضیفن. (دهار) (منتخب اللغات). کاسه لیس. شولقی. قرواش. ابوصفر. مفت خوار:
بانوی شرق و غرب که چون خوان نهد به بزم
عنقا مگس مثال طفیلی ّ خوان اوست.
خاقانی.
ما زله خوار مائدۀ میر حاجبیم
نعمان روزگار طفیلی خوان ماست.
خاقانی.
کریمان دوست تر دارند مهمان طفیلی را.
صائب.
- طفیلی شراب، واغِل.
- طفیلی طعام، وارِش
لغت نامه دهخدا

طفیلی

طفیلی
اصلش از ملوکان جهانشاه پادشاه است. اوقات به بنائی میگذرانید. این بیت از اوست:
در باغ نوشکفته نه آن غنچۀ گل است
بر چوب کرده گل سر خونین بلبل است.
(تحفۀسامی ص 139)
لغت نامه دهخدا

قفیزی

قفیزی
بازیی است کودکان را که چوبی برپای نمایند و از بالای آن برجهند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

قلیلی

قلیلی
همه و جمله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اخذه بقلیلاه، ای بجملته. (اقرب الموارد). رجوع به قِلّیلَه شود
لغت نامه دهخدا