شاید مخفف طفیلی باشد. رجوع به طفیلی شود که نام شخصی است از بنی امیه که در حالت عسرت و تنگدستی به شادیهای مردم بی طلب رفتی و او را طفیل العرایس گفتندی. فارسیان این لفظرا به دو معنی استعمال کنند، یکی مهمان ناخوانده و دوم همراه کسی رفتن بی طلب و ضیافت و بدین معنی به صلۀ ’با’ و ’از’ هر دو استعمال کنند... و گاهی بمعنی مولدین یاء در آخر زائد کرده طفیلی گویند و گاهی لفظ طفیل در محاورۀ فارسیان مجازاً، بمعنی وسیله و ذریعه آید و گاهی یاء طفیلی مصدری باشد بمعنی طفیل شدن. (آنندراج) : دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سرا تن طفیل و شاهد دل میهمان آورده ام. خاقانی. کعبۀ سنگین مثال کعبۀ جان کرده اند خاصگان این را طفیل دیدن آن دیده اند. خاقانی. سرخیل توئی و جمله خیلند مقصود توئی همه طفیلند. نظامی. خود جهان آن یک کس است و باقیان جمله اتباع وطفیلند ای فلان. مولوی. که باشند مشتی گدایان خیل به مهمان دارالسلامت طفیل. سعدی. طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری. حافظ