- طفوح
- پرشدن آوند، پر کردن آوند را، شکم به شکم زاییدن، برداشتن و بردن چنان که باد پنبه را
معنی طفوح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع سفح، سنگ های لیز
جوانمرد بخشنده عفو کننده، غفور
افکننده، دور دست، خرمای خوشه دراز
گیاه نازک
آغازیدن، ماندن درجایی
مردن، گاییدن زن را
برجستن
فرو مردن آتش
اسپ سرکش توسن، بلند پرواز: مرد، بلند کوه (کوهه موج) بلند نگریستن به چیزی از بالا نگاه کردن
دمیدن، وزیدن باد، پف کردن و باد کردن در چیزی، روییدن و سر از خاک درآوردن گیاه، طلوع کردن، سر زدن آفتاب، پدیدار گشتن، خروشیدن، خود را پرباد کردن
بر آمدن برآب، نمایانی برگ بر درخت، سخت دویدن: آهو، مردن، به کاری در آمدن
دور و دراز سر گشتگی
دمیدن بوی خوش، جوشیدن دیگ، جوشیدن خون