اسب، پستانداری علف خوار، سم دار و با یال و دم بلند که برای سواری، بارکشی یا مسابقه از آن استفاده می شود فرس اعظم: در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی آسمان
اسب، پستانداری علف خوار، سم دار و با یال و دُم بلند که برای سواری، بارکشی یا مسابقه از آن استفاده می شود فرس اعظم: در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی آسمان
طفور. (منتهی الارب). برجستن. بالا برجستن. (منتهی الارب). برجستن از روی چیزی: و چون وحشی در دام افتاده را که صیاد بازیچه و مضحکه را رسن فرا او گذارد تا او به نشاط طفره کند. (جهانگشای جوینی) ، در اصطلاح ابراهیم بن سیار نظام، مقابل مشی، در اصطلاح طبیعیون، از نقطه ای به نقطه ای رسیدن، بی پیمودن مسافت فاصله بین آن دو، و آن محال است. در میان زدن. فاصله که در کاری افتد. (آنندراج). صاحب غیاث اللغات و هم صاحب آنندراج گوید: نزد اهل حکمت طفرهالزاویه عبارت است از اینکه شیئی صغیر اکبر گردد از شیئی کبیر بی آنکه مساوی کبیر شود و تقریرش اینکه زاویه که پیدا میشود فیمابین محیط دائره و قطرآن اعظم باشد از جمیع زاویه های حاده که پیدا شوند در میان دو خط مستقیم و برهانش مذکور است و در مقالۀثالثه تحریر اقلیدس وقتی که اندک حرکت دادیم سر قطررا بجانبی با وجود ثابت ماندن سر دیگرش پس از این حرکت آن زاویۀ حاده که از هر سه اقسام زاویه صغیرتر بود ناگاه زاویه منفرجه گردید که اکبر اقسام خود است انگشت در اثنای حرکت مذکوره زاویۀ قائمه که متوسطالحال بود در خردی و کلانی و این نیست مگر طفره که شیئی صغیر با شیئی متوسط برابر نشده ناگاه کبیر گردد. - طفره زدن، تعلل کردن در ادای دین و امثال آن
طفور. (منتهی الارب). برجستن. بالا برجستن. (منتهی الارب). برجستن از روی چیزی: و چون وحشی در دام افتاده را که صیاد بازیچه و مضحکه را رسن فرا او گذارد تا او به نشاط طفره کند. (جهانگشای جوینی) ، در اصطلاح ابراهیم بن سیار نظام، مقابل مشی، در اصطلاح طبیعیون، از نقطه ای به نقطه ای رسیدن، بی پیمودن مسافت فاصله بین آن دو، و آن محال است. در میان زدن. فاصله که در کاری افتد. (آنندراج). صاحب غیاث اللغات و هم صاحب آنندراج گوید: نزد اهل حکمت طفرهالزاویه عبارت است از اینکه شیئی صغیر اکبر گردد از شیئی کبیر بی آنکه مساوی کبیر شود و تقریرش اینکه زاویه که پیدا میشود فیمابین محیط دائره و قطرآن اعظم باشد از جمیع زاویه های حاده که پیدا شوند در میان دو خط مستقیم و برهانش مذکور است و در مقالۀثالثه تحریر اقلیدس وقتی که اندک حرکت دادیم سر قطررا بجانبی با وجود ثابت ماندن سر دیگرش پس از این حرکت آن زاویۀ حاده که از هر سه اقسام زاویه صغیرتر بود ناگاه زاویه منفرجه گردید که اکبر اقسام خود است انگشت در اثنای حرکت مذکوره زاویۀ قائمه که متوسطالحال بود در خردی و کلانی و این نیست مگر طفره که شیئی صغیر با شیئی متوسط برابر نشده ناگاه کبیر گردد. - طفره زدن، تعلل کردن در ادای دین و امثال آن
فارسی کرده شده، از قبیل معرب که به معنی عربی کرده شده است. (آنندراج). کلمه ای که از زبان دیگری به فارسی آورده شده: برشکال مفرس برسکال است. (غیاث). پسندشده در زبان فارسی. (ناظم الاطباء). بعضی این صورت را به معنی فارسی شده به کار برده اند، مانند معرب که به معنی عربی شده است. پارسی گردانیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
فارسی کرده شده، از قبیل معرب که به معنی عربی کرده شده است. (آنندراج). کلمه ای که از زبان دیگری به فارسی آورده شده: برشکال مفرس برسکال است. (غیاث). پسندشده در زبان فارسی. (ناظم الاطباء). بعضی این صورت را به معنی فارسی شده به کار برده اند، مانند معرب که به معنی عربی شده است. پارسی گردانیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
معرب تفرش. سیدحسین بن سیدرضای بروجردی، معاصر شیخ مرتضی انصاری و صاحب جواهر در رجال منظوم خود گوید: و المصطفی الجلیل حبر الطبرسی ذوالنقد عاصرالتقی المجلسی. الامام السعید، ابوعلی الفضل بن الحسین الطبرسی. طبرس منزلی است میان قاشان و اصفهان. (تاریخ بیهق ص 242). رجوع به طبرسی شود
معرب تفرش. سیدحسین بن سیدرضای بروجردی، معاصر شیخ مرتضی انصاری و صاحب جواهر در رجال منظوم خود گوید: و المصطفی الجلیل حبر الطبرسی ذوالنقد عاصرالتقی المجلسی. الامام السعید، ابوعلی الفضل بن الحسین الطبرسی. طبرس منزلی است میان قاشان و اصفهان. (تاریخ بیهق ص 242). رجوع به طبرسی شود
فراست بردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دانستن بعلامت و نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دریافتن چیزی را در نظر اول بعلامات و آثار. (غیاث اللغات). تعرف به ظن صائب. (از اقرب الموارد). دریافت بفراست و زیرکی و ادراک و فهم و هوشیاری. (ناظم الاطباء) : به نظر تفرس از احوال باطن او تفحصی کرد. (سندبادنامه ص 189). از آنجا که صدق تفرس فطانت پادشاه بود دانست که... (جهانگشای جوینی). و چون جنیقای به حس عقل تفرس کرده بود... (جهانگشای جوینی) ، ثبات ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثبات ورزیدن و درنگ کردن. (از اقرب الموارد) ، نمودن بمردم که او سوار ماهر بسواری است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان لیس بفارس و لکنه یتفرس. (اقرب الموارد)
فراست بردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دانستن بعلامت و نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دریافتن چیزی را در نظر اول بعلامات و آثار. (غیاث اللغات). تعرف به ظن صائب. (از اقرب الموارد). دریافت بفراست و زیرکی و ادراک و فهم و هوشیاری. (ناظم الاطباء) : به نظر تفرس از احوال باطن او تفحصی کرد. (سندبادنامه ص 189). از آنجا که صدق تفرس فطانت پادشاه بود دانست که... (جهانگشای جوینی). و چون جنیقای به حس عقل تفرس کرده بود... (جهانگشای جوینی) ، ثبات ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثبات ورزیدن و درنگ کردن. (از اقرب الموارد) ، نمودن بمردم که او سوار ماهر بسواری است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان ُ لیس بفارس و لکنه ُ یتفرس. (اقرب الموارد)
سوارکارتر. (یادداشت دهخدا). - امثال: افرس من بسطام. افرس من تمیم الفرسان. افرس من عامر. افرس من ملاعب الاسنه. و رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل فرس شود.
سوارکارتر. (یادداشت دهخدا). - امثال: افرس من بسطام. افرس من تمیم الفرسان. افرس من عامر. افرس من ملاعب الاسنه. و رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل فرس شود.
عنوان افری یا افرس بر جمعی از احکام اسپارتا اطلاق میشدکه عده ایشان پنج نفر بود و همه شان از میان افراد مدینۀ مزبور انتخاب میشدند. برخی از مورخان معتقدندکه مقام حکام مزبور را الیکورگوس پدید آورده است. وظیفه افریها مراقبت در اعمال سایر حکام و حفظ احترام قوانین بود، لیکن پس از چندی قدرت یافتند و در سایر امور نیز مداخله نمودند. افریها در آغاز پائیز انتخاب میشدند و نام سال از اسم یکی از ایشان اتخاذ میشد. مقام افری در زمان سلطنت کلبه ئومینس سوم (236- 221ق. م.) برافتاد. (تمدن قدیم ترجمه فلسفی ص 1453)
عنوان افری یا افرس بر جمعی از احکام اسپارتا اطلاق میشدکه عده ایشان پنج نفر بود و همه شان از میان افراد مدینۀ مزبور انتخاب میشدند. برخی از مورخان معتقدندکه مقام حکام مزبور را الیکورگوس پدید آورده است. وظیفه افریها مراقبت در اعمال سایر حکام و حفظ احترام قوانین بود، لیکن پس از چندی قدرت یافتند و در سایر امور نیز مداخله نمودند. افریها در آغاز پائیز انتخاب میشدند و نام سال از اسم یکی از ایشان اتخاذ میشد. مقام افری در زمان سلطنت کلبه ئومینس سوم (236- 221ق. م.) برافتاد. (تمدن قدیم ترجمه فلسفی ص 1453)
ویدانک ویلان هم آوای پیلان (فرصت و فاصله میان کاری)، برجستن به بالا جستن، سرشیر جستن برجستن پریدن از بلندی، انتقال جسم است از جزو مسافتی به جزو مسافتی دیگر بدون آن که از اجزای ما بین گذر کند و محاذی آن قرار گیرد و به عبارت دیگر انتقال از مسافتی به مسافتی دیگر و از مکانی به مکانی دیگر بدون گذشتن از مسافت متوسط و این امر محال است
ویدانک ویلان هم آوای پیلان (فرصت و فاصله میان کاری)، برجستن به بالا جستن، سرشیر جستن برجستن پریدن از بلندی، انتقال جسم است از جزو مسافتی به جزو مسافتی دیگر بدون آن که از اجزای ما بین گذر کند و محاذی آن قرار گیرد و به عبارت دیگر انتقال از مسافتی به مسافتی دیگر و از مکانی به مکانی دیگر بدون گذشتن از مسافت متوسط و این امر محال است
فارسی گشته کلمه ای که از زبان دیگر بفارسی آورده شده پارسی گردانیده: (برشکال مفرس برسکال است) (غیاث: برشکال)، توضیح این لفظ عربی نیست بلکه بشکل عربی مانند معرب ساخته شده و مفرس در عربی بمعنی آنچه برای دریدن نزد حیوان درنده گذاشته میشود ب میباشد
فارسی گشته کلمه ای که از زبان دیگر بفارسی آورده شده پارسی گردانیده: (برشکال مفرس برسکال است) (غیاث: برشکال)، توضیح این لفظ عربی نیست بلکه بشکل عربی مانند معرب ساخته شده و مفرس در عربی بمعنی آنچه برای دریدن نزد حیوان درنده گذاشته میشود ب میباشد