- طف
- جانب، کنار، کرانه، طرف، ناحیه، کنارۀ رود، بلندی زمین، زمین
معنی طف - جستجوی لغت در جدول جو
- طف
- طرف، ناحیه، کنار
- طف ((طَ))
- جانب، کنار، کرانه، ناحیه، بلندی از زمین، جمع طفوف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کودک
طفلک، کودکی، خردسالی
خس و خاشاک، کف روی آب یا دیگ، پاره ای از چیزی، دایرۀ گرد ماه یا خورشید، هاله
کوتاهی کردن، تاخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن
کسی یا چیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است، برای مثال سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند (نظامی۳ - ۳۵۶) ، کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده. در اصل، نام مردی از بنی امیه بوده که ناخوانده به مهمانی ها می رفته است
تفشیله، خوراکی که از گوشت، تخم مرغ، عسل، مغز گردو و بعضی چیزهای دیگر تهیه می کردند، تفشله، تفشیره
طفل کوچک، طفل خردسال. از روی تحبیب و شفقت به کار می رود، برای مثال بیندیش از آن طفلک بی پدر / وز آه دل دردمندش حذر (سعدی۱ - ۵۱)
کوتاهی کردن، تاخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن، طفره رفتن
مردمک چشم از آن روی که سیاه است
می انگوری
کودک رز می
کودک رز می
دبستانی، کمدان بی مایه
خور رفت
فرزند خدا بر نام عیسی علیه السلام
نو رسته
آدم علیه السلام
کودک، مولود، نوزاد آدمی
پر شدن، پر کردن، پرزایی شکم به شکم زاییدن، برداشتن و بردن، جوش بر پوست
تهیگاه، گوشت آویزان، نرمجای شکم تهیگاه، اطراف پهلو متصل اضلاع، هر گوشت پاره مضطرب گوشت پاره نرم از نرمجای شکم، جمع طفاطف
لبه سست، شاخه نازک ترکه، کناره جو آبکنار
بنگرید بدان طرخشقون گل قاصد
گاییدن، پلیدی کردن
گاییدن زن را چرکینی چرکین شدن پلید ناپاک، چرک، ریمناک
کوتاهی کردن ویلان زدن سر دواندن کوتاهی کردن و تاخیر در کار سر دواندن، در رفتن: او با مهارت از جواب همه سوالات طفره می زد
ویلان رفتن پاسخ روشن ندادن طفره زدن: در جواب طفره می رفت
ویدانک گوشه: در فرزان بزرگ شدن گوشه است از تیزی (حاده) به بازی (منفرجه) بی آن که دراین گشت راستایی (قائمه) شود یا به گونه ای دیگر بزرگ شدن برموده (شی) از کهین است به مهین بی آن که دراین فرایند با میانین برابر گردد
ویدانک ویلان هم آوای پیلان (فرصت و فاصله میان کاری)، برجستن به بالا جستن، سرشیر جستن برجستن پریدن از بلندی، انتقال جسم است از جزو مسافتی به جزو مسافتی دیگر بدون آن که از اجزای ما بین گذر کند و محاذی آن قرار گیرد و به عبارت دیگر انتقال از مسافتی به مسافتی دیگر و از مکانی به مکانی دیگر بدون گذشتن از مسافت متوسط و این امر محال است
گور، در گور کردن به خاک سپردن
خنور لبریز لبالب
شایور خرمن ماه (هاله)، پرن خرمن آفتاب این هر دو واژه را پیروز مشرقی یکی از سرایندگان همروزگار فردوسی دراین چامه نغز خود آورده است: به خط و آن لب و دندانش بنگر که همواره مرا دارند در تاب یک هم چون پرن در اوج خورشید یکی چون شایور برگرد مهتاب (لغت فرس و برهان قاطع واژه پرن را پروین دانسته اند)