معنی طفره زدن طفره زدن کوتاهی کردن، تاخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن، طفره رفتن تصویر طفره زدن فرهنگ فارسی عمید
طفره زدن طفره زدن کوتاهی کردن ویلان زدن سر دواندن کوتاهی کردن و تاخیر در کار سر دواندن، در رفتن: او با مهارت از جواب همه سوالات طفره می زد فرهنگ لغت هوشیار
حفره زدن حفره زدن گودال کندن. راه بازنمودن: موش تا انبار ما حفره زده است وز فنش انبار ما ویران شده است. مولوی لغت نامه دهخدا
طعنه زدن طعنه زدن سرزنش کردن، ملامت کردن، گوشه و کنایه زدن، برای مِثال همه حمال عیب خویشتنیم / طعنه بر عیب دیگرآنچه زنیم (سعدی - لغت نامه - طعنه زدن) فرهنگ فارسی عمید
صفعه زدن صفعه زدن سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چَک زَدَن، توگوشی زَدَن، کِشیده زَدَن، لَت زَدَن، تَپانچِه زَدَن، کاز زَدَن، سَرچَنگ زَدَن، صَفع فرهنگ فارسی عمید