جدول جو
جدول جو

معنی طغیا - جستجوی لغت در جدول جو

طغیا
(طَغْ / طُغْ)
گاو ریزه، علم است مر گاو دشتی را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طغیان
تصویر طغیان
از حد خود گذشتن، از اندازه تجاوز کردن، بالا آمدن آب دریا یا رودخانه، گردنکشی، گستاخی، نافرمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طغرا
تصویر طغرا
چند خط منحنی تو در تو که اسم شخص در ضمن آن گنجانیده می شود و بیشتر در روی مسکوکات یا مهر اسم نقش می کنند. در قدیم بر سر نامه ها و فرمان ها می نگاشتند، برای مثال به طاق آن دو ابروی خمیده / مثالی را دو طغرا برکشیده (نظامی۲ - ۲۹۰)، کنایه از فرمان، حکم، کنایه از ابروی خوب رویان
فرهنگ فارسی عمید
(طُ)
امیر طغای، یکی از پسران دانشمند بهادر معاصر سلطان اولجایتو. رجوع به فهرست ذیل جامعالتواریخ رشیدی و حبیب السیر چ خیام ص 372 و 373 شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ دَ)
موج زدن آب. جوشش سیل و دریا و جز آن، نافرمانی کردن:
حرف زهرش گفته ام شکّر لبم را میگزد
درد طغیان میکند گر نام افیون میبرم.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُغْ)
به زیادت یا در آخر لفظ طغیان ظاهراً درست نباشد چرا که طغیان خود مصدر است حاجت به یاء مصدری ندارد مگر آنکه گوئیم معمول فارسیان است که در آخر بعض مصادر یاء مصدری زاید کنند چنانچه فضول و فضولی و خلاص و خلاصی و سلامت و سلامتی. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
بلغت یونانی نشادر پیکانی را گویند و آن چیزی است شبیه به نمک. (برهان) (اختیارات) (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
امیر طغا، از امرای دوران مغول معاصر کیخاتوخان بن ابقاخان بن هولاکوخان که در قرن هفتم میزیسته است. رجوع به تاریخ گزیده ص 590 شود
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
درگذشتن از اندازه. (منتهی الارب) (آنندراج). از حد درگذشتن. (تاج المصادر بیهقی). زیاده روی. تجاوز از حد. تجاوز از قدر. اعتداء از حدود و مقادیر، نافرمانی، گمراهی، بلند شدن و درگذشتن از حد کفر. زیادتی کردن در معاصی و ظلم. اسراف در ظلم و گناه. غلو در کفر، موج زدن آب. برآمدن. بالا زدن آب رود و جز آن بیش از حد. به جوش آمدن. جوشیدن. به آشوب شدن دریا و رود و مانند آن، جوشیدن خون، بانگ کردن گاو، بسیار آب آوردن سیل. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَیْ یا)
دارای غایت. (معجم متن اللغه). آنچه برای آن غایتی معین شده است و گویند غایت داخل در مغیا نیست. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، چیزی که قانون برای آن غایتی قرار داده باشد، چنانکه در مادۀ 227 دادرسی مدنی که می گوید: ’در صورتی که درخواست کننده تأمین تا ده روز بعد از صدور قرار تأمین دادخواست نسبت به اصل دعوی ندهد قرار تأمین را دادگاه به درخواست طرف مقابل ملغی می نماید’ و مقنن برای دادن دادخواست نسبت به اصل دعوی در فرض بالا روز یازدهم پس از صدور قرار تأمین را غایت قرار داده است و دادن دادخواست مزبور مغیا به غایت مذکور است. بحثی است در علم اصول در این گونه موارد که آیا غایت داخل در مغیاست یا نه. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
(طَ غا)
آواز. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
تخلص شاعری است از مشهد مقدس، صاحب دیوان و مثنوی و منشآت که اکثر اشعارش در این کتاب به طریق استناد مذکور است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
درگذشتن از اندازه. (منتهی الارب) (آنندراج). از حد درگذشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه) : فمایزیدهم الا طغیاناً کبیراً. (قرآن 60/17) ، (ترسانیدن ما) ایشان را نمیفزاید مگر طغیانی و عصیانی بزرگ و طغیان مجاوزهالحد باشد. (تفسیر ابوالفتوح سورۀ بنی اسرائیل آیۀ 60). زیاده روی. تجاوز از حد. تجاوز از قدر. اعتداء از حدود و مقادیر، گمراهی، بلند شدن و درگذشتن از حد کفر. (منتهی الارب) (آنندراج)، بطر. سرکشی کردن از حق. (منتهی الارب). زیادتی کردن در معاصی و ظلم. (منتهی الارب) (آنندراج). اسراف در ظلم و گناه. غلو درکفر. و بعید نیست که اصل آن تورانز یونانی باشد و تیران فرانسه هم از آن است. و عرب هم که ’ملک الروم’را در کتب تواریخ به لفظ طاغیه تعبیر میکنند در وجه تسمیۀ آن گویند: لکثره طغیانه و فساده. رجوع به توران شود، نافرمانی. سرکشی:
تجربت کوفته دلی است مرا
نه خطائی در او نه طغیانی.
مسعودسعد.
، موج زدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج). برآمدن و بالا زدن آب رود و جز آن بیش از حد. به جوش آمدن. جوشیدن. آشوب شدن دریا و رود و مانند آن، جوشیدن خون، بانگ کردن گاو، بسیار آب آوردن سیل. (منتهی الارب) (آنندراج). آب خیز،
{{اسم}} به عربی گاو وحشی کوچک را نامند. (فهرست مخزن الادویه). (این معنی در عرب به لفظ طغیا آمده و افزودن نون ناشی از تحریف نساخ است)،
{{اسم مصدر}} مجازاً، بمعنی افزونی و کثرت استعمال این درافزونی چیزهای نامرغوب و از این باعث گاهی بمعنی ظلم و بی فرمانی آمده. (غیاث اللغات) (آنندراج).
- طغیان آبها، مقابل نقصان. افزون شدن آب. کثرت آب. غلبۀ آب.
- امثال:
اشک کباب مایۀ طغیان آتش است.
طغیان رونده بر قلم است:
مثل زنند که طغیان رونده بر قلم است
چرا برون نرود چون برون رود طغیان.
ادیب صابر.
صاحب تیغ و قلم عالی علاءالملک آن که او
از قلم جز تیغ تیزش حرف طغیان برندارد.
سیف اسفرنگ.
با سر تیغ زبان تو خیال طغیان
از قلم دور نباشد که مر او را دو سر است.
سیف اسفرنگ.
تهمت طغیان نبندد هیچ عاقل بر قلم
گر به تلقین ضمیرت کار فرماید دبیر.
سیف اسفرنگ
لغت نامه دهخدا
(طَغْ یَ)
اندک از هر چیزی، مکان بلند، سر کوه و سخت ترین جای آن، آواز بلغت هذیل، سنگ سخت تابان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
طغری ̍. القابی باشد که بر سر فرمان پادشاهان مینویسند، و در قدیم خطی بوده است منحنی که بر سر احکام ملوک میکشیده اند. (برهان). نوعی از خط پیچیدۀ حروف که به آن خط بر فرمان پادشاهان القاب نویسند. ظاهراً این لفظ ترکی است، در مناظرالانشاء نوشته که: طغرا خط سطبری باشد بخط پیچیده که القاب و اسم سلطان باشد، مثل السلطان الاعظم الاعدل جلال الدین اکبر پادشاه غازی. (غیاث اللغات) (آنندراج). خطی است که در عهد ملوک قدیم بالای امثله و مناشیر ایشان میکشیده اند بر شکل کمانی. (صحاح الفرس) :
اعدل اقطار شرق و غرب کز القاب او
بر مناشیر امور عدل طغرا کرده اند.
هندوشاه نخجوانی.
طره ای است که بر بالای نامه پیش از بسمله نوشته می شود با قلم درشت، و مضمون آن نعوت پادشاه فرستندۀ نامه است، و لفظ اعجمی است. (ابن خلکان در ترجمه طغرائی اصفهانی). صورتی مرکب از چند خط عمودی منتهی به قوس گونه ای تودرتو و متوازی، محتوی نام و لقب سلطان یا امیری، و آن را بر سر احکام و فرمانها مینگاشتند، و کار نگاشتن طغرا بیشتر منصب و شغلی خاص بوده بیرون از منصب و شغل کاتب، و گماشتۀ بدین کار را طغرانویس و گاه طغرائی مینامیدند و طغرا بمنزلۀ امضاء شاه یا امیر و حاکم بود. هی الطره التی تکتب فی اعلی المناشیر بالقلم الجلی، تتضمن اسم الملک و القابه، وهی کلمه اعجمیه محرفه من الطره. (معجم الادباء ج 4 ص 51). مؤلف آنندراج در فرهنگ خود آورده که: طغرا القابی است که به طرز مخصوص بر سر فرامین به آب طلا یا شنجرف نویسند، و بر رقمهای نادرشاه به مرکب نوشته دیده شده، و بعضی گویند در قدیم خطی بوده منحنی که بر سرفرمان میکشیده اند. ملاطغرا در توحید:
به طغرانویس گل سرخ رنگ
رسانیده شنجرف می بیدرنگ.
درویش واله هروی:
در کشور صفحه کلک یکتا
بر نام سخن کشید طغرا.
خواجه جمال الدین سلمان:
ما مثال عزل عقل از ملک دین برخوانده ایم
تا کشیدستند بر منشور ما طغرای عشق.
(از آنندراج).
طغرای نکونامی و منشور سعادت
نزد ملک العرش به توقیع تو بردم.
برهانی.
به دست همت طغرای بی نیازی دار
که هر دو کون تو داری چو داری این طغرا.
خاقانی.
گفتم احسان شما بگذشت و احسان رهی
جاودان مانده ست و این طغرای اقبال شماست.
خاقانی.
از نقاب قیرگون بر صبح کرده سایبان
و آن غلالۀ عنبرین بر ماه طغرا ساخته.
؟ (از صحاح الفرس).
همچو والا در این صفت قاری
بر سر حکم شاه طغرائیم.
نظام قاری.
و در این بیت خواجه حافظ:
صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبهً لله نیست
معلوم نیست که آیا میان طغرا ’حسبهً للّ̍ه’ نقش بوده، یا رمزی مانند ’ح’ و امثال آن که حکایت از آن جمله میکرده است ؟ ، نوعی از خط نسخ که آن را توقیع نیز نامند، و نیز شعرا ابروی شاهدان را به طغرا تشبیه کنند. قوامی رازی در صفت طغرای فرمان ممدوح گوید:
تو از تیزی قلم سازی کمانی را که بردارد
همه احکام این تیر و کمان چرخ مینائی
فلک با قدرتش بر زه نداند کرد چرخی را
که هر ساعت کشند آن را به یک انگشت تنهائی
خطا گفتم کمان چون باشد این خطی که پنداری
خط دلبند ترکان است گرد روی زیبائی.
قوامی.
طغرای هلالیش دریغ است به کاغذ
آن ابروی پیروزی بر روی قمر باد.
سیدحسن غزنوی.
به طاق آن دو ابروی خمیده
مثالی زان دو طغرا برکشیده.
نظامی.
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو.
حافظ.
، کمانچۀ ابرو، به استعاره:
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچۀ ابرو رسد به طغرائی.
حافظ.
، نشان. و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 168 شود
لغت نامه دهخدا
در گذشتن از اندازه، نافرمانی سرکشی، آپخشی، جوشیدن، بانگیدن گاو، گستاخی از حد خود تجاوز کردن از اندازه در گذشتن، نا فرمانی کردن، بالا آمدن آب دریا یا رود، تجاوز از حد، نافرمانی سرکشی، گستاخی. یا طغیان قلم. سرکشی قلم نویسنده تحت تاثیر احساسات و بر خلاف اراده او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغیان کردن
تصویر طغیان کردن
موج زدن آب، جوشش سیل و دریا و جز آن، نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغیانی
تصویر طغیانی
سرکش نافرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغیان قلم
تصویر طغیان قلم
سرکشی کلک
فرهنگ لغت هوشیار
دبیره چرغانی خطی که بر شکل کمان باشد خط قوسی، خطی که بر صدر فرمان ها بالای بسم الله می نوشته اند به شکل قوس شامل نام و القاب سلطان وقت و آن در حقیقت حکم امضا و صحه پادشاه را داشته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیا
تصویر طیا
یونانی نوشادر پیکانی
فرهنگ لغت هوشیار
در گذشتن از اندازه، فزونی در گناه، خیزابگی خیزش آب، جوشیدن خون، آپخشی (طغیان آب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغیان
تصویر طغیان
((طُ))
از حد خود گذشتن، نافرمانی کردن، بالا آمدن آب دریا، گستاخی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طغیان
تصویر طغیان
خروش
فرهنگ واژه فارسی سره
تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری
متضاد: انقیاد، فرمانبرداری، انقلاب، بلوا، شورش، نافرمانی کردن، از حد خود تجاوز کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فرمان، منشور، حکم، نشان صدوراحکام و فرامین، خطی تزیینی، نشان، علامت، مهر، واحد (سند، نامه)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بلواچی، شورشی، عصیانگر، طاغی، عاصی، گردن کش، متمرد، یاغی
متضاد: رام، مطیع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرکشی کردن، عصیان ورزیدن، گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، یاغی شدن، طاغی شدن، شورش کردن، بالا آمدن (سطح آب رودخانه) ، سرریز کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از به طور طغیان آمیز
تصویر به طور طغیان آمیز
Mutinously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از به طور طغیان آمیز
تصویر به طور طغیان آمیز
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از به طور طغیان آمیز
تصویر به طور طغیان آمیز
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از به طور طغیان آمیز
تصویر به طور طغیان آمیز
бунтівно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از به طور طغیان آمیز
تصویر به طور طغیان آمیز
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از به طور طغیان آمیز
تصویر به طور طغیان آمیز
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از به طور طغیان آمیز
تصویر به طور طغیان آمیز
de maneira rebelde
دیکشنری فارسی به پرتغالی