بدگویی، سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، زاغ پا، سرکوفت، سراکوفت، ملامت، بیغاره، تفشه، نکوهش، تفش، بیغار، سرزنش، تفشل، عتیب، پیغاره برای مثال دو دوست با هم اگر یک دلند در همه حال / هزار طعنۀ دشمن به نیم جو نخرند (ابن یمین - ۳۸۲) طعنه زدن: سرزنش کردن، ملامت کردن، گوشه و کنایه زدن، برای مثال همه حمال عیب خویشتنیم / طعنه بر عیب دیگرآنچه زنیم (سعدی - لغت نامه - طعنه زدن)
بدگویی، سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، زاغ پا، سَرکوفت، سَراکوفت، مَلامَت، بیغارِه، تَفشِه، نِکوهِش، تَفش، بیغار، سَرزَنِش، تَفشَل، عِتیب، پیغارِه برای مِثال دو دوست با هم اگر یک دلند در همه حال / هزار طعنۀ دشمن به نیم جو نخرند (ابن یمین - ۳۸۲) طعنه زدن: سرزنش کردن، ملامت کردن، گوشه و کنایه زدن، برای مِثال همه حمال عیب خویشتنیم / طعنه بر عیب دیگرآنچه زنیم (سعدی - لغت نامه - طعنه زدن)
در ابن البیطار چ مصر ج 1 ص 159 در شرح کلمه جثجاث آمده: ’و هی علی طریق الطرانه’ و لکلرک در ترجمه ابن البیطار ج 1 ص 347 این نام را ’طارنه’ یاد کرده است. رجوع به طارنه شود
در ابن البیطار چ مصر ج 1 ص 159 در شرح کلمه جثجاث آمده: ’و هی علی طریق الطرانه’ و لکلرک در ترجمه ابن البیطار ج 1 ص 347 این نام را ’طارنه’ یاد کرده است. رجوع به طارنه شود
شهری است بمرز مصیصه. یزید بن معاویه گوید: و ماابالی بما لاقت جموعهم یوم الطوانه من حمی و من موم اذا اتکأت علی الانماط مرتفعا بدیر مران عندی أم کلثوم. (از معجم البلدان). از بلاد روم است
شهری است بمرز مصیصه. یزید بن معاویه گوید: و ماابالی بما لاقت جموعهم یوم الطوانه من حمی و من موم اذا اتکأت ُ علی الانماط مرتفعا بدیر مران عندی أم کلثوم. (از معجم البلدان). از بلاد روم است
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج در 12 هزارگزی باختر کامیاران و یکهزارگزی شمال سراب کام. دامنه، سردسیر با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج در 12 هزارگزی باختر کامیاران و یکهزارگزی شمال سراب کام. دامنه، سردسیر با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دستگیری یاوری دستمردی خاقانی را به دستمردی از خاک به آدمی تو کردی (تحفه العراقین خاقانی) یاری کردن یاری دادن کمک کردن، یاری مدد کمک، جمع اعانات. یا اعانه باثم (اعانت باثم) کسی را در گناه کردن یار شدن، یا جمع کردن اعانه. گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است
دستگیری یاوری دستمردی خاقانی را به دستمردی از خاک به آدمی تو کردی (تحفه العراقین خاقانی) یاری کردن یاری دادن کمک کردن، یاری مدد کمک، جمع اعانات. یا اعانه باثم (اعانت باثم) کسی را در گناه کردن یار شدن، یا جمع کردن اعانه. گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است