در لهجۀ عامیانۀ عرب گویند: فلان طش ٌّ، وقتی که یک کودک پس از همه فرزندان دیگر شخص متولد شده باشد، یا طش را بر کودکی اطلاق کنند که هنگام بازی آخرین نوبت با او باشد. (دزی ج 2 ص 44)
در لهجۀ عامیانۀ عرب گویند: فلان طِش ٌّ، وقتی که یک کودک پس از همه فرزندان دیگر شخص متولد شده باشد، یا طش را بر کودکی اطلاق کنند که هنگام بازی آخرین نوبت با او باشد. (دزی ج 2 ص 44)
عمل طشتون در اسپانیایی بمعنی آماده کردن وسیلۀ ’تستن’ یا کباب کردن است اما این کلمه دارای معانی دیگری نیز هست. ویکتور معتقد است که ترکیب پان تستن مرادف هجلدر است و بر نوعی نان شیرینی مورق اطلاق میشود، نوعی شیرینی سبک و نازک که بین دو قالب آهنی خانه خانه می پزند. و در نزد نونز تستن عبارت از نخود برشته است و هم بر نوعی سوپ اطلاق میشود که آن را با نان برشته و روغن تازه تهیه میکنند. (از دزی ج 2 ص 44)
عمل طشتون در اسپانیایی بمعنی آماده کردن وسیلۀ ’تستن’ یا کباب کردن است اما این کلمه دارای معانی دیگری نیز هست. ویکتور معتقد است که ترکیب پان تستن مرادف هجلدر است و بر نوعی نان شیرینی مورق اطلاق میشود، نوعی شیرینی سبک و نازک که بین دو قالب آهنی خانه خانه می پزند. و در نزد نونز تستن عبارت از نخود برشته است و هم بر نوعی سوپ اطلاق میشود که آن را با نان برشته و روغن تازه تهیه میکنند. (از دزی ج 2 ص 44)
نگهبان و متصدی طشتخاناه یاطشتخانه، مستخدم محافظ رخت کن یا جایگاه البسه. (دزی ج 2 ص 44) : انوشتکین، طشتدار ملکشاه بن الب ارسلان و شحنۀ خوارزم بود. رجوع به تشتدار شود
نگهبان و متصدی طشتخاناه یاطشتخانه، مستخدم محافظ رخت کن یا جایگاه البسه. (دزی ج 2 ص 44) : انوشتکین، طشتدار ملکشاه بن الب ارسلان و شحنۀ خوارزم بود. رجوع به تشتدار شود
تشتخانه. طشتخاناه: آنجاکه طشت خانه قدرت کنند باز تن دردهد وطای ملایک به مفرشی. اثیر اخسیکتی. و خوارزم درآن روزگار در عداد وظیفۀ طشتخانه بود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به تشتخانه و طشتخاناه شود
تشتخانه. طشتخاناه: آنجاکه طشت خانه قدرت کنند باز تن دردهد وطای ملایک به مفرشی. اثیر اخسیکتی. و خوارزم درآن روزگار در عداد وظیفۀ طشتخانه بود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به تشتخانه و طشتخاناه شود
مرکّب از: طشت + خانه، جایگاهی که در آن پارچه های معینی را برای پوشش و لباس سلطان نگهداری میکنند، یا در آن اشیاء مختلفی ازقبیل جواهر، مهرها، شمشیرها و دیگر اشیاء مانند اینها را حفظ میکنند، رختشوی خانه. طشتخانه. تشتخانه. و رجوع به طشتخانه شود. (دزی ج 2 ص 44)
مُرَکَّب اَز: طشت + خانه، جایگاهی که در آن پارچه های معینی را برای پوشش و لباس سلطان نگهداری میکنند، یا در آن اشیاء مختلفی ازقبیل جواهر، مهرها، شمشیرها و دیگر اشیاء مانند اینها را حفظ میکنند، رختشوی خانه. طشتخانه. تشتخانه. و رجوع به طشتخانه شود. (دزی ج 2 ص 44)
دهی از دهستان جوخواه بخش طبس شهرستان فردوس در 10هزارگزی شمال باختری طبس سر راه مالرو عمومی طبس به یزد. جلگه و گرمسیر با 184 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و خرما و پنبه و ارزن و زردک و شلغم و تنباکو. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان جوخواه بخش طبس شهرستان فردوس در 10هزارگزی شمال باختری طبس سر راه مالرو عمومی طبس به یزد. جلگه و گرمسیر با 184 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و خرما و پنبه و ارزن و زردک و شلغم و تنباکو. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام دهی است از توابع آباده و دو فرسخ کمتر در مغربی آباده است. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان آباده طشک بخش نی ریز شهرستان فسا در 128هزارگزی شمال باختری نیریز. جلگه و گرمسیر و مالاریائی با 296 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و پنبه و تریاک است. شغل اهالی زراعت و قالی بافی و راه آن فرعی است ولی در زمستان بعلت طغیان دریاچۀ بختگان عبور غیرمقدور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام دهی است از توابع آباده و دو فرسخ کمتر در مغربی آباده است. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان آباده طشک بخش نی ریز شهرستان فسا در 128هزارگزی شمال باختری نیریز. جلگه و گرمسیر و مالاریائی با 296 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و پنبه و تریاک است. شغل اهالی زراعت و قالی بافی و راه آن فرعی است ولی در زمستان بعلت طغیان دریاچۀ بختگان عبور غیرمقدور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
پارسی تازی گشته تشت تشت، یکی از آلات موسیقی. یا طشت بلند. آسمان. یا طشت نه سوراخ. یکی از لوازم آتشگاه. یا طشت و خایه. تشت و خایه. یا طشت کسی از بام افتادن، راز وی فاش شدن رسوا شدن او
پارسی تازی گشته تشت تشت، یکی از آلات موسیقی. یا طشت بلند. آسمان. یا طشت نه سوراخ. یکی از لوازم آتشگاه. یا طشت و خایه. تشت و خایه. یا طشت کسی از بام افتادن، راز وی فاش شدن رسوا شدن او