جدول جو
جدول جو

معنی طس - جستجوی لغت در جدول جو

طس
قاقله است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
طس
(حَ ز ز)
غالب آمدن کسی را در خصومت و ساکت و خاموش کردن او را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فروبردن کسی را در آب. غوطه دادن کسی را در آب، رفتن. یقال: ماادری این طس هو، نمیدانم کجا رفت او. (منتهی الارب) (آنندراج) ، طس ّ القوم الی المکان، ابعدوا فی السیر. (اقرب الموارد) ، مجامعۀ با زن. (ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا
طس
(طَس س)
تشت. (منتهی الارب) (آنندراج). طشت. طسّه و طسّه مثله. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، طسوس، طساس، طسیس، طسّات. و رجوع به کتاب المعرب جوالیقی ص 221 شود
لغت نامه دهخدا
طس
(طا سینْ)
سورتی است از قرآن. جمع آن ذوات طس است نه طواسین. (منتهی الارب). و طس آغاز سورۀ نمل را مفسرین گفته اند سوگند است یعنی سوگند به خدای لطیف و سمیع. (تفسیر ابوالفتوح). سوگند به طول و سناء حق
لغت نامه دهخدا
طس
پارسی تازی گشته تشت
تصویری از طس
تصویر طس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طست
تصویر طست
تشت، ظرفی که در آن لباس یا چیز دیگر می شویند، لگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طسق
تصویر طسق
خراجی که از هر جریب زمین زراعتی می گرفتند، خراجی که از کشت و زرع گرفته می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طسوج
تصویر طسوج
معرّب واژۀ پارسی تسو، یک قسمت از ۲۴ قسمت شبانه روز، یک ساعت، یک قسمت از ۲۴ قسمت چوب گز بزازان، یک قسمت کوچک از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
عنوان پادشاهان ایشان (ملوک چین) به میزان جاه و جلال و بزرگی شهرهای زیر فرمان پادشاه وابستگی دارد، از این رو پادشاهی را که بر شهر کوچکی فرمانروا باشد طسوشی مینامند و معنی طسوشی این است که در شهر اقامت گزید. (از اخبار الصین و الهند ص 17)
لغت نامه دهخدا
(طَ لِسْ)
اسم یتوع است. (فهرست مخزن الادویه). ظاهراً سه کلمه مزبور مصحف یکدیگرند و در متون دیگر نظیر آنها مشاهده نشد
لغت نامه دهخدا
(طُ سَ)
فی المثل: اورده میاه طسیم، در حق کسی گویند که در گمراهی و ضلالت باشد و به صواب چیزی نرسد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
مرد شوخ چشم بی غیرت، مرد حریص بی خیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جمع واژۀ طس ّ. رجوع به طس شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
مرد دل گرفته. مرد تخمه زده از روغن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَسْ سَ / طِسْ سَ)
تشت. (منتهی الارب) (آنندراج). طس ّ. طست. طشت
لغت نامه دهخدا
(طَ)
اسم یتوع است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
اسم یتوع است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
ناپدید گردیدن: طسم الشی ٔ طسوماً. کذا فی طسم الطریق. لغهٌ فی طمس، علی القلب. (منتهی الارب) (آنندراج) ، طسمته، ناپدید کردم او را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
جمع واژۀ طسق. رجوع به طسق شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شبرم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طساس
تصویر طساس
از ریشه پارسی تشتگر تشت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طساسه
تصویر طساسه
از ریشه پارسی تشتگری تشت سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طساسیج
تصویر طساسیج
جمع طسوج، از ریشه پارسی تسوها بنگرید به طسوج کرانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسام
تصویر طسام
فراوان بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
گای گادن، شهر گردی کشخان (دیوث)، بی چشم و رو: مرد، شوخ چشم، آزور (حریص) کشخانی، آزمندی، شوخ چشمی بنگرید به طسع
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته تسک گونه ای ساو که به شمار گریب (جریب) گرفته می شده یا از آسیابان به شمار چاش و پهرست ساو (صورت مالیاتی) مقداری از خراج که بحسب سر جریب بر زمین زراعت و جز آن گیرند سهمیه مالیاتی که به حبوبات (بر حسب جریب) تعلق می گرفت، صورت مالیاتی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته تسک گونه ای ساو که به شمار گریب (جریب) گرفته می شده یا از آسیابان به شمار چاش و پهرست ساو (صورت مالیاتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسل
تصویر طسل
سطل آب روان، درخشیدن سراب، باد باد پرگرد، شب تار، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته تسوج تسو یک بیست و چهارم چوب گز استادان درزی، یک و بیست و چهارم شبانروز (ساعت)، یک بیست و چهارم سیر، چهارجو، یک بیست و چهارم دانگ، گونه ای ماره یا پرشیان (سکه) در زمان ایلخانان 2- 1، 1 مثقال، وزن دو دانه از دانه های جو 4، 1 دانگ، نوعی سکه (ایلخانان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسوس
تصویر طسوس
جمع طس، از ریشه پارسی تشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسوم
تصویر طسوم
ناپدید گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسیس
تصویر طسیس
جمع طس، از ریشه پارسی تشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسیع
تصویر طسیع
بنگرید به طسع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طست
تصویر طست
معرب لگن، تشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسق
تصویر طسق
((طَ))
مقداری از خراج که به حسب سرجریب بر زمین زراعت و جز آن گیرند، سهمیه مالیاتی که به حبوبات (برحسب جریب) تعلق می گرفت، صورت مالیاتی
فرهنگ فارسی معین