معنی طس
- طس (حَ ز ز)
- غالب آمدن کسی را در خصومت و ساکت و خاموش کردن او را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فروبردن کسی را در آب. غوطه دادن کسی را در آب، رفتن. یقال: ماادری این طس هو، نمیدانم کجا رفت او. (منتهی الارب) (آنندراج) ، طس ّ القوم الی المکان، ابعدوا فی السیر. (اقرب الموارد) ، مجامعۀ با زن. (ذیل اقرب الموارد از تاج)
