جدول جو
جدول جو

معنی طست

طست
تشت، ظرفی که در آن لباس یا چیز دیگر می شویند، لگن
تصویری از طست
تصویر طست
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با طست

طست

طست
دهی است از بخش بزمان شهرستان ایرانشهر در 5هزارگزی جنوب بزمان و 6هزارگزی باختر راه مالرو ایرانشهر به بزمان. کوهستانی و گرمسیر و مالاریائی با 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و خرما و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

طست

طست
تشت. و هو طَس ّ، ابدل احدی السینین تاء للاستثقال، فاذا جمعت او صغرت، ردت السین لانک فصلت بینهما بواو او الف او یاء، فقلت طسوس و طساس فی الجمع و طسیس فی التصغیر. (منتهی الارب) (آنندراج). طشت، سیطل. طست. فارسی معرب. (جمهرۀ ابن درید از سیوطی در المزهر). و اصل آن تشت است:
نگه کن سحرگاه بر طست سیمین
به زر اندرون دُرّشهوار دارد.
ناصرخسرو.
و رجوع به کتاب المعرب جوالیقی ص 86، 193، 221 شود
لغت نامه دهخدا